هنوز هم می توان شهید شد

۵۱ مطلب با موضوع «شهیده نجمه هارونی» ثبت شده است

شهیده نجمه و مطالعه کتاب

نقل خاطره از خانم ع.ر
شهیده نجمه خیلی اهل مطالعه بود
اوایل کتابهای عادی مثل چشم هایش و رمان های فاخر را مطالعه می کرد
به مرور زمان، سطح کتابهایی که مطالعه می کرد، بالاتر رفت، تا کتاب های شهید مطهری و المیزان و التحقیق و... برای کلاس تدبر در قرآن
من بهش می گفتم: کتاب رو می خوری، به این نمیگن کتاب خوندن!
کتابی رو که من تو یک ماه یا بیشتر تموم می‌کردم مثلا اینقدر هیجان داشت یک هفته ای یا چند روزه میخوند
درسش هم میخوند
تو مترو هم خیلی وقت ها کتاب دستش بود یا کتاب های مدرسه قرآن
هر ایستگاه تا ایستگاه بعد می‌خوند، وقتش تلف نشه
گاهی هم نه
اونقدر مشغول صحبت میشدیم دیگه فرصت به کتاب نمی‌رسید

۰۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ویژگی مشترک شهدا از زبان یکی از دوستان شهیدان این وبلاگ

در مورد وصف شهدای این وبلاگ.
من قبلا خیلی بهش فکر کرده بودم که بچه ها چه ویژگی داشتند که انتخاب شدند.
مینا جان و نجمه جان را از نزدیک می‌شناختم، محدثه رو کمتر و دوست دیگه مون رو اصلا.
راجع به عزیزانی که دیدم و شناختم، می‌تونم بگم:

«حسن خلق» بارز ترین ویژگی بود که ازشون سراغ داشتم.

 

و در مورد نجمه عزیز یک جمله دیگه رو هم اضافه می کنم که من رو تحت تاثیر قرار داد اونم این بود که حتی روی عکس پرفایلش هم دقت نظر داشت که باعث دلشکستگی کسی نشه و بعد تاهل اش که حتی اتفاق خیلی مرسومی که تصویر متاهلانه بشه با این وجود برای اینکه کسی ولو یک لحظه دلگرفته نشه این کار را نکرد. این نشون از دقت نظرش داشت و احتمالا به طریق اولی این منشا در بقیه زندگی اش هم جاری بوده.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهربانی شهیده نجمه و مبارزه با نفس

خاطره از یکی از هم محله ای های شهیده نجمه هارونی:
 

نجمه یه دلنشینی خاصی داشت که تو نگاه اول به دل می‌نشست. تو مسجد همه دوستش داشتند.
یه پیرزن بود می‌اومد مسجد چشماش رنگی بود، من ندیدم ولی می‌گفتن هر وقت نجمه این خانمو می‌دیده بغلش می‌کرده.
خب واقعا همین کار کوچیک همین مهربونی بی اندازه همین که با کوچیک ترین کاری دل بقیه رو شاد کنی خودش خیلی اجر داره.

توی چت هامون که مربوط به مبارزه با نفس بود نجمه داشت می‌گفت که «توی زندگی هرکس سختی های مخصوص به خودشه و خدا ادم رو با اونها امتحان می‌کنه. مثلا یکی همسایه یکی پدر مادر یکی همسر یکی فرزند ... و همین سختی که اون فرد خاطی تو زندگی‌مون رو تحمل کنیم و خودمونو با اون شرایط رشد بدیم.»
یک مثال ملموس هم برام زد که چون خیلی دلنشین بود خوب تو ذهنم مونده می‌گفت «مثلا  اگه کسی با پدرش رابطش خوب نیست و پدر خوبی نداره، خودش پیش قدم بشه خودش مدام به پدرش ابراز علاقه و احترام کنه  و.....خودش شروع کننده رابطه عاطفی باشه.»

و یه جایی هم می‌گفت «خدا اگرم امتحانی تو مسیر زندگی قرار می‌ده مطمئنا تو توانایی اینو داری که از پسش بربیای.»

نباید از شهدا یه تصور ماورایی بسازیم که الگو گرفتن ازشون سخت بشه و بشه سنگ بزرگ.

و اتفاقا خود نجمه هم بهم میگفت که امتحان هر شخص با کس دیگه فرق می‌کنه. هدف و مقصد خداست.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره دوست شهیده نجمه، از سلسله سخنرانی «تنها مسیر»

درباره سلسله سخنرانی های اقای پناهیان، به نام «تنها مسیر»

نجمه می‌گفت «من با تنها مسیر خیلی چیزا یاد گرفتم» و به منم توصیه جدی کرد که حتما گوش کنم.
هر روز درباره یه قسمتیش باهم حرف می‌زدیم و نکته های ذهنشو بهم می‌گفت.
واقعا هم تنها مسیر خیلی عالی و کاربردی توی همه زمینه های زندگی هست.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطراتی از دوست دوران مدرسه شهیده نجمه هارونی

من و نجمه باهم هم مدرسه ای هم سرویسی بودیم. ولی زیاد صمیمی نبودیم. دوره قبل تحولشو دیدم.

نجمه جان برای زندگیش هدف داشت.
من سال اول دبیرستان (متوسطه دوم) بودم و نجمه پیش دانشگاهی بود. هر روز تو سرویس دفترچه زبان داشت و زبان می‌خواند. پشت کارش برام ستودنی بود. میگفت «می‌خوام دانشگاه تهران رشته مهندسی صنایع قبول بشم.» 

هروقت اینو میگفت من پیش خودم می‌گفتم چقدر اعتماد به نفسش خوبه که چنین هدفی داره.
بعداز قبولیش تو همون رشته و همون دانشگاهی که مدنظرش بود فهمیدم. علاوه بر اعتماد به نفس، تلاش و پشتکارش برای رسیدن به هدفش هم خیلی خوبه.

تو دوران مدرسه، نجمه دختر خونگرم و مهربانی بود. تیپش هم مثل همه دخترای دبیرستانی. ولی جلف بازی های همکلاسی هاشو انجام نمی‌داد. موهاشم بیرون نبود و یه حجاب ساده داشت. ولی مثلا یادم نمیاد تو بسیج مدرسمون فعال بوده باشه یا تو کارهای فرهنگی.

توی حلقه صالحین بسیج محله مون می‌اومد، اتفاقا کامل ترین و بهترین جواب ها رو هم اون موقع نجمه می‌داد به استادمون. اون موقع هم همه دوستش داشتن ولی بعداز دانشجو شدنش، اولین حلقه صالحین تو بسیج که رفتم، دیدمش. می‌گفت «من اونجا چادر سرمه و به خاطر همین چادر، پسرای همکلاسی بهم احترام بیشتری میگذارند و گفت که تو اتوبوس میرم وقتی میبینن چادری ام. خودشون موا‌ظبت می‌کنند با من برخورد نکنند. و از این حس مصونیتی که چادر بهم داده خیلی خوشم میاد.» یادم نیست که چقدر از دانشگاه رفتنش می‌گذشت که وقتی توی حلقه صالحین دیدمش، حجاب فوق العاده زیبایی داشت. چادرش رو تا پیشونیش جلو کشیده بود. ساق دست دستش بود و خیلی خیلی زیاد مهربان تر شده بود. خیلی به دلم نشست.

اون برای دوستی پیش قدم شد شماره من را گرفت و منو توی گروه «از یاد رفته» عضو کرد ....
ولی به خاطر راه دورش یه بار فرصت شد بریم بیرون و بیشتر مجازی چت می کردیم.
و البته بیشتر من مشاوره و راهنمایی می‌گرفتم. اینقدر که خوب مسائلو استدلال می‌کرد، ریشه یابی می‌کرد و مشکل رو می‌فهمید و برام توضیح می‌داد.
یه روزم با بچه های گروه «از یاد رفته» اصفهان قرار گذاشته بود برای درست کردن آینه، ولی یادم نیست که چه شده بود که نتونستم برم. فکر می‌کنم کلاس داشتم و همیشه حسرت اینکه اون روز نبودم باهامه.

 و اون روزها علاوه براینکه خودش تغییر کرده بود قصد امربه معروف و اصلاح بقیه رو هم داشت. قصد داشت به هر طریقی به هرکسی که میتونه کمک کنه.

 

این قضیه که می خوام تعریف کنم از خودم نیست و از کسی شنیدم. ممکنه چیزی کم و زیاد بگم.
نجمه مربی صالحین دوره ابتدایی بود و خب با اون اخلاق فوق العاده اش هر وقت می آمد مسجد بچه های حلقه اش دورش مثل پروانه می چرخیدند. خیلی بچه ها دوستش داشتند. کلا از پیر تا بچه همه دوستش داشتند.
یه شب یکی از همسایه ها می‌بینه که یکی از دخترا گوشه مسجد نشسته و ناراحته. ازش میپرسه چی شده اونم میگه که خاله نجمه برا اینکه اهنگ گوش میدم بهم گفت که اینایی که گوش میدی حضرت زهرا دوست نداره و ازت ناراحت می‌شه.
می‌گفت اونجا بود که فهمیدم که این دختر یه فرقی با بقیه داره.
بعداز شهادت نجمه ، برای همون خانم یه همسایه میاد که صدا موسیقی‌شون تا خونه این بنده خدا می‌اومده. و این خانمم کلافه شده بود چون ایشونم خیلی مذهبی و معتقد هستند اذیت می‌شدند. که تصمیم می‌گیره به نجمه متوصل بشه و ازش بخواد که این موضوع حل بشه.
یادم نیست چطور ولی می‌گفت حل شد و دیگه هیچ صدایی از اون خونه بلند نشد.

در مورد این دخترایی هم که مربی‌شان بود هر وقت توی مسجد می‌دید که چادر یا روسری سرشون کردند، خیلی تشویق‌شون می‌کرد، خیلی ازشون تعریف تمجید می‌کرد. میگفت وای چقدر ناز شدی چقدر بهت میاد.....

 

ما نباید از شهدا یه تصور ماورایی بسازیم که الگو گرفتن ازشون سخت بشه و بشه سنگ بزرگ.

و اتفاقا خود نجمه هم بهم می‌گفت که امتحان هر شخص با کس دیگه فرق می‌کنه. هدف و مقصد خداست.

۲۷ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

#خاطره انتخاباتی با نجمه 🪴 به نقل از خانم ع

اون روزا نجمه یک سال ، یک سال و نیم بود تحولش صورت گرفته بود.

 

یه وقت هست متحول شدن فقط در زمینه حجابه که نجمه حجاب داشت اما حجابش سفت و محکم تر شده بود و تصمیم گرفته بود همیشه چادر سرش کنه. 
یه وقتم هست سیر فکری و مدل تفکر سیاسی و کم کم بصیرت سیاسی  و تو مراحل بالاتر قدرت مباحثه و مناظره پیدا می‌کنه. اصلا مثل آدم های عادی قرآن نمی خوند ، می تونست تحلیل ارائه بده ، تفسیر علمای مختلفو بگه. 

 

تو برنامه لاک جیغ تا خدا بیشتر راجب حجاب حرف میزنن، نجمه این طوری نبود، خیلی جلوتر از کسایی بود که از اول چادری بودن.

به قول یکی از اساتیدمون: 
سکون و توقف به معنی پسرفت است چون همه چیز در حال حرکت است حتی ظلمات عالم و نیرو های شیطانی ام در حال حرکت اند، فقط کافیه یک لحظه توقف کنیم تا اون نیرو ها بهمون برسن و ازمون جلو بزنن. 

 

انگار بعضی از حزب الله ای های اطرافمون فقط در حالت سکون خودشون موندن. 
تو خانواده فقط بهشون یاد دادن که باید چادر سرت باشه،  مفهموم حجابو خودشون دنبالش نرفتن 
چون همه چادر سرشون بوده و فکر میکردن همین کافیه.
اما بعضی ها یکم که رها میشن مثلا ازدواج میکنن و از خانواده دور میشن چون تو سکون خودشون موندن و نرفتن دنبالش که جلو تر برن، کم کم پسرفت توشون اتفاق میفته میگن حالا چرا چادر سرم باشه؟  یا به نماز اول وقت دیگه مثل قبل پایبند نیستن....

ولی نجمه اصلا این طوری نبود، خانواده خیلی خوبی داشت و حد و حدودا هم رعایت میکردن اما مثل خانواده های مذهبی نبودن که پدر و مادر حتما بگن چادر سرت کن یا نماز اول وقت بخون.
این طوری نبود که نجمه از اول مجبور شه چادر سرش کنه...  

خیلی عجیبه برام که تو یک سال ، یک سال و نیم نجمه طوری متحول بشه که هم حجابش محکم تر شه طوری که از ابتدا حزب الله ای های دانشگاه بالاتر بره که مثلا بگه نمازمو اول وقت بخونم یا حالا که نمازم اول وقته صبح ها یکم زودتر بلند شم ، نماز شبم بخونم و هم تحولش تو تفکرشم اثر بذاره و مدام بشینه کتاب های مختلف بخونه، تحلیل داشته باشه ، قدرت رفع شبهه پیدا کنه تو حوزه مثلا زنان و تو بحث های سیاسی.

 

منبع کانال تمنا در بله و تلگرام 

https://ble.ir/tammaannaa98

۲۴ خرداد ۰۰ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پست اینستاگرامی خانم رعنایی به مناسبت سالگرد اسمانی شدن دوستان شهیدمان

یکسال گذشت 😭
یکسالی که از اولین روز هممون مطمئن بودیم آسون نمیگذره


یکسالی که هر بار جلوی آینه وایمیستادم یاد نجمه میفتادم
یاد آینه هایی که به عنوان هدیه روز عفاف و حجاب آماده کردیم
نجمه میگفت خیلی از دخترا آینه میذارن تو کیفشون برای آرایش کردن بیرون از خونه 
یاد نوشته برچسب هایی میفتم که زدیم تا اگه دختر خانم آینه رو باز کرد و خواست آرایش کنه حداقل چند لحظه ای تامل کنه روی کارش.😔
یکسالی که هر بار چشمم به قفسه کتابام افتاد 
یاد مطهره افتادم
یاد کتاباییکه میخوند و به ما هم توصیه میکرد
یاد پر بودن و تشخیصای درستش😥
هر بار که خواستم از ته دل بخندم
یاد حدیثه افتادم
یاد خنده های قشنگ از ته دلش☹
هر بار مادر و بچه ای و عشق بینشون رو دیدم یاد مینا افتادم و نگاه عاشقانه و از اعماق وجودش به علیرضا کوچولو😟
دوستامون رفتن
و ما موندیم
اونا عاقبت به خیر شدن
برای هم دعا کنیم تا ما هم لیاقت پیدا کنیم و عاقبت به خیر بشیم🤲
روحشون شاد.
ممنون میشم اگر براتون مقدور بود فاتحه ای برای دوستامون قرائت کنید🤲

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پست اینستاگرامی یکی از دوستان شهیده نجمه هارونی به مناسبت سالگرد آسمانی شدنش

نجمه جانم تو عالی ترین نمونه یک مومن واقعی بودی...خداروشکر که خدا شما رو سرراهم قرار داد...ممنون که منو نمک گیر اخلاق و مرام خودت کردی...مرسی که همیشه هوامو داشتی...مرسی منو با اسلام و انقلاب بیشتر آشنا کردی...راستی اون لیستی که گفتی به ازای تحولم بنویسم،دارم به دونه به دونش میرسم الحمدالله.
خدا میدونه تو چه کردی با من...اجرتو فقط خود خدا میتونه بده نازنینم...💗🌹
ببخشید که حتی نتونستم تشییع بهترین رفیقم بیام...شرمندتم چون یه رفیق حداقل باید برای تشییع رفیقش بره اما من دلشو نداشتم...نمیتونستم بپذیرم...بعد اون هم انقدر سخت بود نبودنت که حتی چتا و عکسامونم پاک کردم...تا چن ماه دلم نمیخواست باور کنم که نیستی...اما الان چن ماهیه پذیرفتم و نبودت خیلی درد داره رفیقم...انگار یه تیکه از قلبم نیست...خیلی دلتنگتم.
هیچ وقت اون شب تو شلمچه که استاد منظمی از رفاقت شهدا میگفت رو یادم نمیره...دست همو گرفته بودیم...خدا میدونه یاد اون صحنه هنوزم آتیشم میزنه!
فک میکنم همین یه ذره خوبی ای هم که توی دنیا مونده بخاطر وجود آدم هایی مثل شماست. واقعا مثل یک شهید زنده رفتار کردی آخر هم شهادت نصیبت شد.شهادتت نوش جونت رفیقم...دست منم بگیر.
اینو بدون تا همیشه ی همیشه خیلی دوستت دارم و خوشحالم که توی زندگیم دوستی با شهدارو تجربه کردم کاش یه روز شبیهت بشم...کاش

(میدونم که حرفامو میشنوی و زنده و حاضری)

« وَ لَا تحَْسَبنَ‌َّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون »

#یاد_شهدا_با_صلوات
#رفیق_امام_زمانی_عج_من
#معلم_اخلاق
#سلام_عزیز_پرپرم
#کاش_بودی

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

مراسم سالگرد شهادت شهدای اربعین بسیج دانشگاه خواجه نصیر به صورت مجازی

◾اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و عَلی زوّارِ الْحُسَیْنِ◾

▪️در اولین سالگرد شهدای اربعین حسینی (علیه السلام) دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی
 

▪️قرائت زیارت عاشورا و ذکر مصیبت

 🎙️با نوای: کربلایی مهدی برهانیان (همسر شهیده مینا کرامتی و پدر شهید علیرضا برهانیان)

🕗 جمعه: ۹۹/۷/۱۸
ساعت : ۲۰:۰۰ (همزمان با لحظه آسمانی شدن شهدا)

🏴 لینک ورود به مراسم:
https://www.skyroom.online/ch/peyrovan213/heyat

روی لینک فوق کلیک کنید و پس از باز شدن صفحه، گزینه مهمان را انتخاب کنید.

۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سالگرد شهادت شهیده نجمه هارونی و همسرش شهید احسان نوبخت در اربعین حسینی

۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰