این خاطره از خانم محدثه علیرضایی نقل شده است:
مطهره خیییییلی روی ساعت خوابش حساس بود. مخصوصا سال اول دانشگاه
یادمه راهیان نور ۱۳۹۶ بود و شب اخرای وقت ما رو بردن حسینیه تخریب چی ها
اونجا چند تا قبر کنده شده بود راوی داشت توضیح میداد که این قبرا رو رزمنده ها میکندند و شبا میرفتن داخلش تا به فکر مرگ باشن و...
همه متاثر بود و اشک میریختن و...
یهو مطهره گفت: بابا هرچی میگم خوابم میاد باور نمیکنید. من میرم تو قبر میخوابم! و رفت داخل قبر
منم دیدم ایده بدی نیست رفتم کنارش و باهم اونجا خوابیدیم تا حرفای راوی تموم شد و برگشتیم استراحتگاه