هنوز هم می توان شهید شد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرسه قرآن» ثبت شده است

جریان خواستگاری شهید نوبخت از شهیده نجمه هارونی

به روایت ه‍ .ع:

بسم الله الرحمن الرحیم🌷

مدتی قبل از اردوی راهیان نور ۹۶ پدر آقای احسان نوبخت به نجمه جان پیام داده بودن و ازشون خواستگاری کرده بودن، یک روز داخل اتوبوس نشسته بودیم که پیام ایشون رو بهم نشون دادن. برام جالب بود که باتوجه به واکنشی که آقا احسان قبلا از ابراز علاقه به نجمه خانم دریافت کرده بودن، پدرشون در نهایت ادب و احترام با «بسم الله الرحمن الرحیم»سخن آغاز کرده بودند و بعد از معرفی خودشون قصد خیرشون رو مطرح کردند، نجمه خانم هم در پاسخ گفته بودند که بفرمایید مادرشون پیام بدهند، اون موقع یک فرد دیگری به نجمه خانم معرفی شده بود و به همین دلیل به مادر اقا احسان گفتن فعلا صبر کنید تکلیف این اقا مشخص بشه، بعد از لغو شدن اون مورد، به بنده گفتن «بیچاره این پسره! کاش واقعا عاقل شده باشه و گرنه مجبور میشم ردش کنم بعد این همه عذابی که کشیده»، بعد گفتن «البته این مدت خیلی عاقل تر و محجوب تر به نظر میرسیدن و چون دیگه ابراز علاقه نکردن احساس منفی که بهشون داشتم رفع شده.» ولی باز پر از شک و تردید بودن ، میگفتن
«من همش نگرانم
ذهنم منفی میشه
هی میگم چرا این پسره نیومده تو بسیج»
 گفتم «نجمه جان خوبی آدمها ربطی به حضور یا عدم حضورشون در بسیج نداره، شاید کسی جذبشون نکرده، مهم داشتن زیر ساخت های تفکر بسیجی ست و اعتقاداتی که ان شاالله با صحبت و شناخت بیشتر میتونی بهش برسی. مهم اینه که وظیفه شناس باشند.
شاید در خودشون احساس تکلیف در بسیج دانشگاه نکردن
شاید یک جای دیگه واسه رضای خدا کار کردن
شاید اصلا تو ‌‌‌‌خودشون ندیدن چیزی رو که منجر به حس تکلیف بشه 
شاید قراره با شما به این حس برسن»
که گفتن «اخه یکی باید دست منو بگیره»

گفتم «شاید وقت فعالیت نداشتن و کلی دلیل دیگه که از چشم ما دوره و بخاطرش نمیشه قضاوت کرد.»

 البته که واقعا هم وقت نداشتن، چون از نوجوانی کار میکردن در کنار درسشون (با اینکه پدرشون مشکل مالی هم نداشتن و این ویژگی آقا احسان خیلی برای نجمه امیدبخش و ارزشمند بود و روش تاکید داشتند) و منزلشون هم خیلی دور بود و اکثر ترم ها خوابگاه نمیگرفتن.
 گفتم «شما الان مسئول بسیج شدین برا همین چون همه ی ذهنتون رو مسائل مربوط به بسیج متمرکز شده و همه چیز رو از نگاه یک مسئول بسیج میبینین، اینطور فکر میکنین» گفت «چرا اینطوری میگی هدیه جان؟» گفتم «اخه دیدم همه اونایی ک تو بسیجن یک مدت فک میکنن حتما باید با یک بسیجی ازدواج کنن اونم بسیج دانشجویی. که خب این عقیدشون مقطعی هست و هیجانی.»

سر اقای نوبخت فک کنم هممون ازشون دفاع میکردیم که یک بار با خنده بهم گفتن «چرا شما همتون سنگ ایشونو به سینه میزنید؟»
ولی در نهایت خودشون به همه ی اینا رسیدن قبل و بعد ازدواج و حتی بعدا جامون عوض شد و خودشون شبیه این حرفارو در مشورت هایم بهم پس میدادن. که این خط فکری اساتید مدرسه قرآنه که به گزینه های ازدواج فرصت بدیم و ایده آل گرا و کمال طلب نباشیم که سرنوشت ما لزوما تحت تاثیر انتخاب همسر قرار نمیگیره، که باید بر داشته ها و برداشت های خودمون تکیه کنیم و جهت رشد خودمون دنبال بهترین ها نباشیم بلکه خودمون رو تبدیل به بهترین ها کنیم. و نجمه هم بر همین اساس و البته با تامل بسیار اقای نوبخت رو به همسری برگزید و بعدها به شدت احساس رضایت داشت و حتی از اون همه تردید یا بدگمانی که قبلا به ایشون داشت در عجب بود. چون ایشون رو بهترین یافته بود. 
نجمه خانم بعد از صحبت های اولیه با اقای نوبخت میگفتن که «ایشون یک جوری عاشق خدا شده بودن تو این مدت که عشقشون به من تعدیل و در مرتبه ی بعد قرار گرفته از نظر اهمیت» گفتن بهشون گفتن «الان دیگه اولویتم خداست ، قضیه شمارم سپردم به خدا تا خدا چی بخواد» و اینا
یک همچنین جملاتی با همین مضمون، عین جملات یادم نیس ولی اقای نوبخت سخنرانی های اقای پناهیان رو که گوش کرده بودن عشقشون به خدا بیدار شده بود قبل از اقدام دوباره و همین به صبر و رشدشون کمک کرده بود، اینو از تغییر و تعویض محتوای پستای اینستاگرام شون هم میشه فهمید.

واقعا که چقدر قشنگ به وصال حقیقی رسیدن! 
با گذر از دنیا تازه به حقیقت عشق رسیدن.
با هم پر کشیدن رو همیشه دوس داشتم.😔
اصلا در وصف نمیگنجه زیبایی راهی که این دو باهم طی کردن 😭
به قول خواهر نجمه جون، نجمه عشقشم با خودش برد.
دست همسرش رو گرفت و گذاشت تو دست خدا😭
همیشه موقع شنیدن خبر ازدواج دوستام بهشون میگفتم، به نجمه هم 😭 ، ان شاالله با هم به خدا برسید، دست همو ول نکنید تا تو دست خدا نذاشتید 😭
الحمدلله که با هم به خدا رسیدن . ان شاالله خدا بهترین نعمات بهشتی رو براشون در نظر بگیره.🌸

۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطرات درباره کلاس دکتر غلامی و طرح ولایت که شهیده نجمه هارونی در اون شرکت کردند

راوی خانم ه‍.ع:

هوالشهید🌷

طرح ولایت برای نجمه خیلی اومد داشت، حتی در رابطه با ازدواج و پاسخگویی به خواستگاراش هم از اساتید اونجا راهنمایی میگرفت.

بعدش هم که کلاس های دکتر غلامی و  مدرسه قرآن.

 

یادمه یکبار بهش گفتم «نجمه شما خیلی شخصیت محور شدی در رابطه با دکتر غلامی، هرچی من میگم میگی دکتر غلامی اینطور میگن، اونطور میگن! ایشون هم آدمن مرجع شرعی که نیستن!»

گفت «باور کن من با این فرض رفتم سر کلاس دوره های دکتر غلامی که اینا میخوان مارو شست و شوی مغزی بدن!»
ولی اون چیزی که طرح ولایت بهش داد رو باقی دوره ها و کلاس ها نداد. هر آنچه عایدش شد منشأش همون حضور در طرح ولایت بود. من قدر طرح ولایت رو با دیدن نجمه ی قبل و بعد این طرح شناختم، هرچند از سالهای قبلشم آرزوی رفتنش رو داشتم ولی نه به اون اندازه که بعد دیدن رشد نجمه داشتم. 
البته استعداد ذاتی و تقدیر الهی هم دخیله وگرنه خیلیا ممکنه برن طرح و تحول چندانی هم درشون ایجاد نشه، هرچند بالاخره به علم و اعتقادشون افزوده میشه.
اون دوره های بعدی که شرکت کرد بیشتر جنبه ی علمی تکمیلی تقویتی داشتن.

۰۷ تیر ۹۹ ، ۰۹:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطره دوست شهیده نجمه هارونی درباره منزلی که رهن کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

تازه خانه ای را رهن کرده بودند. خیلی خوشحال بود. مرا که دید با اشتیاق در مورد این موضوع گفت که خانه شان نزدیک مدرسه قرآنی است. کلی ذوق داشت. هیچ چیز دیگری نگفت. نگفت خانه مان چند متر است! نگفت خانه مان نوساز است یا کهنه! نگفت خانه مان چند اتاق دارد! هیچ چیز نگفت...فقط گفت نزدیک مدرسه قرآنی است و می تواند راحت کلاس های مدرسه را شرکت کند.
معیار قرآن بود...
برای انتخاب همسر،
برای انتخاب خانه،
برای ادامه راه!
برای  مرگ...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره خانم زینب کرمی از دوستان مدرسه قرآنی شهیده نجمه هارونی

نجمه دختر پاک و اهل علم و فعالی بود

من پارسال توی کلاس تدبر در قرآن مدرسه قرآن و عترت با نجمه جان آشنا شدم ترم دوم دوره های تدبر 
خب نجمه چون خیلی گزاره های جالبی در مورد آیات به ذهنش می‌رسید خیلی زود نظر همه ی کلاس رو به خودش جلب کرد و خیلی به چشم اومد 
و اینکه در طول ترم اینو ازش شنیدم که می‌گفت «من (نجمه) از ائمه همیشه علم خواستم ولی اندازه خودم, در حالی که ما هرچی بخوایم بهمون میدن و من تصمیم گرفتم که از ائمه بخوام ظرف وجود منو برای کسب علم بیشتر بزرگ و بزرگ تر کنن»

من به عنوان دوستش فکر میکنم ظرف وجود نجمه آنقدر بزرگ شده بود که تحت تعلیم حضرت علی علیه‌السلام قرار بگیره
چون شیعیان بعد از مرگ تحت تعلیم ایشون قرار میگیرن و انشاالله نجمه جان هم مستثنی نیستند

نجمه درس سوره فیل رو داوطلبانه ارائه دادن خب خیلی خوب و مسلط این کارو انجام داد و میشد لذت بردن استاد معظمی رو از ارائه نجمه به راحتی متوجه شد

در مورد ازدواج جوان ها هم فعال و دلسوز  بودن هر چه از دستش بر میامد انجام میداد و نتیجه رو به خدا می سپرد من و ایشون چند مورد خواستگاری رو جور کردیم هر چند به نتیجه نرسید

به هر حال خیلی حیف شد که همچین دختری از این دنیا پر کشید امیدوارم همنشین حضرت زهرا سلام الله علیها باشن

خدا به همه ی ما صبر بده و نجمه ی عزیز رو غرق در رحمتش کنه
انشاالله

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰