هنوز هم می توان شهید شد

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار برای خدا» ثبت شده است

خاطرات همسر شهیده مینا کرامتی راد - میوه دل

((میوه دل))

با اومدن علیرضا هم من و هم همسرم، جان دوباره گرفتیم... زندگی برامون خیلی قشنگ تر شد.

علیرضا ٥خرداد ٩٧ به دنیا اومد. روزی که همه متوسل شدیم به حضرت خدیجه سلام الله 

علیها تا هم این هدیه الهی سالم پا به دنیا بذاره و هم مادرش در صحت کامل باشه.

دعا اجابت شد و باران الطاف الهی بر ما 
باریدن گرفت و پسر مانند مادر خود در روز بزرگداشت حضرت خدیجه سلام الله علیها که از قضا روز وفات این بانوی بزرگ اسلام هست، 
متولد شد.

پدربزرگش به او میگفت با اومدن تو شعفی در 
دل من ایجاد شد که سابقه نداشت.
پدربزرگ دیگر هم همینطور البته جور دیگر؛ او نمیتوانست بیشتر از بقیه نوه ها به او محبت نکند خب البته نمیگذاشت بقیه بفهمند.

پسری که از همان نوزادی ایمان و زیبایی و مهربانی در چشم هایش موج میزد و هرچقدر که بزرگتر شد در عمل هم ثابت کرد.
شاید حرفم به ظاهر عجیب و غریب باشد اما خودش با فدا شدنش در راه حسین و با برآوردن حاجات برخی دوستانش این غربت و اعجاب را اثبات کرد.

علیرضا جان بابا؛
نیازی به اثبات نیست که عمویت وقتی مستاصل شد و تو را با غصه صدا زد، کمکش کردی...
نیازی به بیان نیست که هربار بابا دلتنگ شد و صدایت زد، جوابش را دادی...
نیازی نیست کسانی جار بزنند که برایت نذر کردند و تو هم خوب تلافی کردی و زیر دیْن آنها نماندی...
و نیازی نیست بارها و بارها گفته شود که تو شهید معصوم هستی...

علیرضا و مادر در یک روز قمری متولد شدند و در یک روز هم به آسمان رفتند.
مادری که بدون علیرضا نمیتوانست اوج بگیرد و علیرضایی که بدون مادر نمیتوانست به تکامل برسد.
با یکدیگر رفتند تا درکنار هم شاهدان حقیقت راه حسین علیه السلام باشند.

برای تولد میوه دلمان نذر امام رضا علیه السلام کرده بودیم و وقتی این نعمت به ما عطا شد، اسمش را علیرضا گذاشتیم تا برای همیشه بداند وامدار و شیعه چه کسی باید 
باشد و حیاتش را مدیون چه کسی...

روزهای آخر ازش می پرسیدیم علیرضا میخواهی بری کربلا؟
و او با سینه زدنش به همراه لبخندی زیبا(بدون اینکه ما چیزی از مفهوم کربلا به او یاد داده باشیم) به ما فهماند که برنامه ای دیگر برایش مقدر شده...
بعد از شهادتش فهمیدیم که پاسخ او به سوال ما شاید مثبت بوده اما نمیخواسته فقط به کربلا برود بلکه بالاتر از آن را میخواسته و آن همنشینی و مصاحبت با سیدالشهدا علیه السلام بوده است.

۰۲ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خاطره از قدرت بیان خوب شهیده مطهره هاشمی

مطهره آدم خوش صحبتی بود. قدرت بیان خوبی داشت
تو یکی از جلسات بسیج صحبتای واقعا قشنگ و خوبی داشت و با قدرت بیان خوبش همه جذبش شده بودن و خیلی ازش تعریف میکردن

بعد جلسه آمد کنارم و گفت: نظرت چیه؟ خوب گفتم؟ 
گفتم آره خیلی خوب بود. خدارو شکر کن بخاطر قدرت بیان خوبی که بهت داده و همیشه ازش در جهت درست استفاده کن ولی حواست باشه که غرور نگیرتت. ببین برا خدا صحبت میکنی یا تمجید بقیه

گفت: تمام نگرانی خودمم همینه. واسه همین هر لحظه که کسی ازم تمجید میکنه سریع همون موقع خودمو نیشگون میگیرم و به خودم میگم ببین تو هییییچی نیستی 


تو جلسه بعدی هم هیچ صحبتی نکرد و گفت دوست ندارم همیشه من مطرح باشم تو جلسات

 

بشدت حواسش بود که کارای واقعا برای رضای خدا باشه نه خلق

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

شهیده مطهره قبل از سفر اخرش، به گلزار شهدا رفت و‌ ازشون درخواستی داشت

خاطره به نقل از خانم محدثه علیرضایی:

چند روز قبل از سفرش بهم اصرار کرد که بریم گلزار شهدا
برام خیلی عجیب بود. می‌گفت میخوام برم از شهدا یه چیزی بخوام و...
تو گلزار شهدا ازم یه سوال عجیب پرسید:

محدثه چجوری آدم میتونه به خلوص نیت برسه؟

چجوری میشه برا خدا خالص شد؟؟

جوابی نداشتم.... گفتم مطهره واقعا نمیدونم


گفت آمدم اینجا ک از شهدا همینو بپرسم....
ازشون بخوام ک کمکم کنن برای خدا خالص باشم.

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شهیده مطهره گفتن تا وقتی زنده هستم این خاطره رو تعریف نکن

خانم محدثه علیرضایی از دوستان صمیمی شهیده مطهره نقل می کنند:

که یک خاطره از مطهره دارم که ازم قول گرفته بود تا زندست به کسی نگم
سال 97 اردو راهیان نور.
یکی از استراحتگاه ها بشششششدت کثیف بود.
دستشویش ها واقعا کثیف بود. مطهره گفت بیا بریم تمیزشون کنیم. اینجوری نمیشه. ابرو بسیج میره
رفتیم اونجا. یهو رفت داخل و در رو بست.
گفتم مطهره درو باز کن.

گفت نه میخوام خودم تمیز کنم.
گفت محدثه هر ازگاهی اینجور کارا برای کنترل نفس لازمه. از غرور و تکبر زیادی جلو گیری میکنه.
نذاشت من کاری بکنم. 

همه ی لباساش نجس شده بود و مجبور شد بشورشون.
حتی یادمه انداختشون یه جای خیلی دور و یه گوشه. گفت مبادا کسی متوجه بشه من بخاطر تمیز کردن سرویس‌ها لباسام کثیف شده و ازم تشکرکنه

میگفت میخوام به خودم ثابت کنم کارم برای خود خدا بوده. نه تقدیر بقیه

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلنوشته شهید احسان نوبخت درباره خدا در اینستاگرامش


مگر میشود خدایی به این عظمت و زیبایی وجود داشته باشد و انسان بدون هدف بماند؟
مگر میشود خدایی به این بخشندگی وجود داشته باشد و انسان در یاس زندگی کند؟
مگر میشود خدایی به این مهربانی وجود داشته باشد و انسان لحظه ای بدون اشتیاق بماند؟
مگر میشود خدایی سراسر نور و رحمت وجود داشته باشد و انسان لحظه ای از حرکت به سوی او باز ایستد؟
مگر میشود انسان سرچشمه نور وعشق را داشته باشد و عاشق نباشد؟
مگر میشود جلوه های خلقت این خالق بی نظیر را، انسان ببیند و به جنب وجوش نیفتد؟

مگر میشود انسان، خدایی یکتا ، بزرگ ، مهربان ، قدرتمند و کمال مطلق را داشته باشد و لحظه ای در پوست خود بگنجد؟و بند بند وجودش از شور واشتیاق او نلرزد؟
مگر میشود کسی چنین خدایی را درک کرده باشد و زندگی بی هدف و کسالت باری را بگذراند؟ 
مگر میشود کسی محبت خداوند راحس کرده باشد و لحظه ای از سوزوگداز عشق او آرام و قرار گیرد؟
مگر میشود!؟....
.
.
#تاخدا هست زندگی باید کرد
#به خودمان بیاییم 
#هدف زندگی را درک کنیم
#بدانیم که همه به سوی او باز میگردیم 
#بدانیم که هدف، از ازل تا ابد او بوده وبس 
#بدانیم که دلیل زندگیمان اوست
#از این بازیچه دنیا کنار بکشیم 
#از این غفلت و سرگردانی بیرون بیاییم
#بیایید لحظه ای به خودمان بیاییم...

۰۶ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره اقای مهدی حسینعلی پور از شهید احسان نوبخت

اقا احسان زندگی نامش یه کتاب انگیزشیه ،از اخلاقش بگیر تا درس خوندنش و خودشناسی و خداشناسیش ...
فکر کردن بهش به من انرژی میده ...
واقعیت اینه که در دوره ی دبیرستان  تا این حد مذهبی نبود، نمیدونم چی شد ولی خدا کنه که شامل حال ما هم بشه این عنایت،

اصلا نا امیدی و یاس و بدبینی و ندونم کاری و ول انگاری و ... تو وجودش راه نداشت میگفت هدف خداست مگه میشه هدف خدا باشه و این چیز ها در انسان نفوذ کنه،

درس و ورزش و زندگی و ...همش برای خداست ،هدف خداست دلیلی نداره که واسه این دنیا بیش از حد ناراحت و غمگین شد، مگه میشه انسان خدا رو بشناسه و برای جز خدا زندگی کنه؟

توی همه چیز خدا رو میدید و رضایتش رو در نظر داشت ...

اگه پست هاشو بخونید متوجه میشید که خود این پست ها یه کتاب خداشناسیه ...

https://instagram.com/ehsan.nobakht

۰۶ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰