خاطره از یکی از هم محله ای های شهیده نجمه هارونی:
نجمه یه دلنشینی خاصی داشت که تو نگاه اول به دل مینشست. تو مسجد همه دوستش داشتند.
یه پیرزن بود میاومد مسجد چشماش رنگی بود، من ندیدم ولی میگفتن هر وقت نجمه این خانمو میدیده بغلش میکرده.
خب واقعا همین کار کوچیک همین مهربونی بی اندازه همین که با کوچیک ترین کاری دل بقیه رو شاد کنی خودش خیلی اجر داره.
توی چت هامون که مربوط به مبارزه با نفس بود نجمه داشت میگفت که «توی زندگی هرکس سختی های مخصوص به خودشه و خدا ادم رو با اونها امتحان میکنه. مثلا یکی همسایه یکی پدر مادر یکی همسر یکی فرزند ... و همین سختی که اون فرد خاطی تو زندگیمون رو تحمل کنیم و خودمونو با اون شرایط رشد بدیم.»
یک مثال ملموس هم برام زد که چون خیلی دلنشین بود خوب تو ذهنم مونده میگفت «مثلا اگه کسی با پدرش رابطش خوب نیست و پدر خوبی نداره، خودش پیش قدم بشه خودش مدام به پدرش ابراز علاقه و احترام کنه و.....خودش شروع کننده رابطه عاطفی باشه.»
و یه جایی هم میگفت «خدا اگرم امتحانی تو مسیر زندگی قرار میده مطمئنا تو توانایی اینو داری که از پسش بربیای.»
نباید از شهدا یه تصور ماورایی بسازیم که الگو گرفتن ازشون سخت بشه و بشه سنگ بزرگ.
و اتفاقا خود نجمه هم بهم میگفت که امتحان هر شخص با کس دیگه فرق میکنه. هدف و مقصد خداست.