هنوز هم می توان شهید شد

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

خاطره برادر شهیده نجمه هارونی درباره عقیده محکم ایشان به حجاب چادر

تابستان نود و هفت بود... طبق مشورتی که نجمه جان ازم گرفته بود، قرار بود نجمه جان دوره دوماهه کارآموزی را در اصفهان بگذراند تا از حمایت های خانواده هم استفاده کند...
که متوجه شدم نجمه بعد از دو هفته ماندن در اصفهان راهی مشهد شده است!! با تعجب از بابا پرسیدم مگه قرار نبود کارآموزی را بگذرونه؟
بابا گفت، مسئول کارآموزی براش شرط گذاشت که باید بدون چادر وارد شرکت بشه! و نجمه قبول نکرد!!
من ناراحت شدم، گفتم بابا شما باید متقاعدش میکردی! اینطوری فارق التحصیلیش به مشکل برمیخوره!
بابا گفت: منم بهش گفتم با مانتوی بلند برو بگذرون این دوره را... اما گفت بابا بحث چادر یا مانتو نیست، موضوع چیزه دیگه است!!
حقیقتش من اون لحظه ناراحت شدم از این کارش! از نظر من این کار عادی نبود!! تا اینکه اخیرا به طور اتفاقی بخشی از یادداشت های نجمه جان را خوندم که در این مورد نوشته بود و داداش را حسابی شرمنده کرد!! نجمه جان درحالی که درون کوپه قطار به سمت مشهدالرضا در حرکت بود، نوشت:
"راستی کارآموزی را هم نرفتم چون به من گفت باید چادرت را در بیاوری! برای دو ماه با مانتو محجبه بودن مسئله ای نیست البته بی دلیل و برای بهایی کم، این شرط را پذیرفتن مسئله است!
اما مسئله اصلی اینست «انظر الی عاقبت الامور»
من به عاقبت کار و شل حجابی ام نگاه کردم.
و ان شاء الله بهترین تصمیم را گرفته باشم... "

۱۷ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۲۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره کمک های درسی شهیده مینا کرامتی به دوستانش

سر امتحان فیزیک ۱ کارشناسی، من خیلی استرس داشتم و نخونده بودم، بعد مینا گفت بیا خوابگاه
شب امتحان رفتم خوابگاه و کمکم کرد یک سری مباحث رو یاد گرفتم

۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۷:۴۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خاطره خانم رویا کرامت نژاد از دوستان دانشگاهی شهیده مینا کرامتی راد

آرامش. وقار. متانت. کم گو. گزیده گو
هیچ وقت خودشو برتر از کسی نمیدید! مثلا من اون موقعا چادری نبودم ولی تا وقتی با مینا بودم هیچ نگاه از بالا به پایینی نداشت.(درصورتی که میشد دید کسانی که از بالا به پایین نگاه میکنن شاید خودمم الان اینطوری باشم ولی مینا خیلی خوب این چیزا رو با خودش حل کرده بود) و در باطن هم معلوم بود یعنی حداقل حس میکردی هیچ خود برتر بینی نداره


یه بار تو اتاقمون نشسته بود. با زهرا خدابنده بودیم و داشتیم درباره مادرشوهر و عروس و وظیفه مرد مابین عروس و مادر؛ حرف میزدیم... مینا گفت: "بچه ها هیییییچ وقت از شوهرتون نپرسید که منو بیشتر دوس داری یا مادرتو؟ چون تو قلب؛ دو نفر به یک اندازه جا نمیشن! یا مادرشو بیشتر دوست داره یا زنش رو! و اگر ما کلیک کنیم روی این موضوع خوب نیس اگر مارو بیشتر دوس داشته باشه بازگو کردنش ناراحتش میکنه و اگر مادرشو بیشتر دوس داشته باشه بازگو کردنش مارو ناراحت میکنه‌. لذا هیییییچ وقت کلیک نکنید که همسرتون کی رو بیشتر دوس داره!! "

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

اولین پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی

بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان اولین پست بعد از مدتها دور شدن از این فضا...
امیدوارم باز مجبور نشم برم ...
و امیدوار ترم اگر باز نیاز بود بدون تردید برم...
نکته ای که امشب به ذهنم میرسه :
مهم نیست چقدر زمین بخورم...
مهم اینه که از بچگی هر وقت زمین خوردم مامانم بهم گفتن بگو یا علی (ع)...
یا علی ...
من ایستادم... مهم نیست چقدر سخت باشه...
یا چقدر زمان ببره....
مهم اینه که...
من دوباره شروع کردم...
یا علی...

 

 

چند تا از نظرات نجمه زیر عکسش رو هم میذارم، تواضع و‌ محبت نجمه کاملا زبانزد بود

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۳:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قصه از کجا شروع شد؟ از اونجا که روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ یکی از بچه ها تو گروه دوستانه مون نوشت، اتوبوس کاروان دوستامون در راه اربعین تصادف کرده و چند نفر از دوستانمون پر کشیدن 😭 همه مون شوکه شدیم دعا می کردیم خبر دروغ باشه اما چند روز بعد تو خبرگزاری ها هم نوشتن :

در این سانحه پنج نفر با اسامی احسان نوبخت ورودی ۹۳ مکانیک و نجمه هارونی ورودی ۹۳ صنایع که زن و شوهر بوده‌اند، مینا کرامتی راد ورودی ۹۱ مکانیک، حدیثه ملکی ورودی ۹۷ عمران و مطهره هاشمی ورودی ۹۶ هوا فضا جان خود را از دست دادند.

همچنین فرزند یکساله خانم کرامتی راد به نام علیرضا برهانیان نیز در این سانحه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

لازم به ذکر است مهدی برهانیان پدر کودک و نیز خانم ندا اکبری در کما بسر می‌برند

حال همه مون خراب بود. خاطراتشون میومد جلوی چشمهامون و اشکهامون امون نمی داد 😭 برای سلامتی ندا و همسر مینا شروع کردیم به دعا کردن هر ختمی بلد بودیم از ختم های صلوات و امن یجیب تا دعای مشمول، می خوندیم. کم کم خبر رسید پیکر پاک دوستامون رو دارن از عراق میارن، رسیدن تهران، مطهره رفت بهشت رضا (مشهد) پیش خانواده اش، حدیثه رفت مزار امامزاده بی بی زبیده قرچک، اقای نوبخت رفت اسلامشهر، اما والدین نجمه و مینا اجازه دادن تا قبل از تدفین، براشون تو دانشگاه مراسم بگیریم ‌و باهاشون وداع کنیم 😭 خیلی سخت بود خدایا 😭 پیکرهای مطهرشون رو از مسجد امام علی تا مسجد النبی دانشکده برق خواجه نصیر تشییع کردیم، همه تو خیابون می پرسیدن چی شده؟! و براشون توضیح میدادیم، مادر مینا و مادر همسرش بودن و بی تاب 😭 حق داشتن 😭 بعد از پیکر دوستامون خداحافظی کردیم با چه جان کندنی 😭 شهید زنده است حضورش حس میشه، برای ما دوستانشون کاملا ملموسه

بعد هم نجمه در گلزار شهدای امامزاده سید محمد اصفهان و مینا و پسر کوچولوش هم قطعه شهدای لنگرود به خاک سپرده شدن

 

این افراد واقعا گلچین شده بودن کسی غیر از خوبی ازشون ندیده بود

شروع کردیم به جمع کردن خاطرات از شهیدامون تا بدونیم چه خصوصیاتی داشتن که انقدر خدا خوب خریدشون

و اون خاطرات رو اینجا باهاتون به اشتراک می گذاریم

به یاد بیوگرافی اینستاگرام نجمه: یادگاری که درین گنبد دوار بماند

۰۱ آبان ۹۸ ، ۰۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰