هنوز هم می توان شهید شد

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن» ثبت شده است

خاطرات همسر شهیده مینا کرامتی راد - پرواز تا شهادت

((پرواز تا شهادت))

ما از حکمتهای خدا خبر نداریم.
ما هیچوقت نگفتیم هدف مون شهادت باشه، بلکه دوست داشتیم پایان مسیرمون تو این دنیا با مرگ عادی نباشه و رفتن مون زیباتر از آمدن مون به این دنیا باشه.
به نظرم انسانی که زیبا زندگی کنه، توفیق شهادت پیدا میکنه؛ شهادت یا در حین مجاهدت در جبهه نبرد یا در حین مجاهدت در اموری که اجر و ثواب شهادت دارند.
مورد اول در زمانه ما برای خانم ها تقریبا میسر نیست اما مورد دوم مصادیق زیادی میتونه داشته باشه.
ما واقعا حکمتها رو نمیدونیم و فقط حدس و گمان خودمون رو میگیم؛
میناخانم به چند دلیل به نظر بنده توفیق شهادت پیدا کرد...
اول رابطه بسیارخوب با خدا... ایشون همیشه اهل نماز اول وقت بود و همچنین دائم الوضو بود و همیشه هم با وضو به امور علیرضا رسیدگی میکرد. 

دوم رابطه بسیار خوب با اهل بیت و قرآن.
تلاوت قرآن و زیارت عاشورای هر شب ایشان ترک نمیشد. البته اینطور نبود که خیلی سخت بگیرند. بعضی مواقع از شدت خستگی حتی در حالت استراحت قرآن میخواندند ولی نمیذاشتن ترک بشه، بعضی مواقع از حفظ و حین کارهای خانه زیارت عاشورا رو میخواندند.
بنده چون مقداری اهل مداحی هستم، خیلی مواقع روضه دونفره داشتیم. بعضی مواقع مولودی میخوندیم بعضی مواقع سینه زنی و البته علیرضا هم که اومد، اون هم ماشاالله هم خوب دست میزد هم خوب سینه زنی میکرد. (کلا علیرضا از سن ظاهری خودش خیلی بیشتر بود.)
خیلی دوست داشت هیات خانگی برپا کنیم و بالاخره تونستیم اواخر محرم پارسال اولین جلسه رو برگزار کنیم و قرار بود جلسه دوم رو بعد اربعین برگزار کنیم که خب مینا خانم و علیرضا رفتن تا در محضر خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام عزاداری کنند و از اونجا به یاد ما اسیران دنیای مادی باشند.

سوم اینکه به تربیت سرباز برای امام زمان عجل الله فرجه، اهتمام بسیار زیادی داشت. کتابها و مطالب فراوانی برای تربیت صحیح فرزند مطالعه و کارگاه ها و دوره های مختلفی رو شرکت میکرد. (یادمه هر موقع به منزل برادرم میرفتیم، برادرم میگفت میناخانم به ما نکته جدید درباره تربیت بچه ها یاد بدید.)
وقتی دوستان شون خواستند مهدکودک تنا رو راه اندازی کنند، از میناخانم هم خواستند همکاری کنند و ایشون هم با نیت یادگیری هرچه بیشتر اصول فرزندپروری قبول همکاری کردند و دقیق خاطرم هست که چقدر از فعالیت در مهدکودک خوشحال بود.
علیرضا اون موقع یکسال رو رد کرده بود. براشون اسنپ میگرفتم برن مهدکودک و برگردن.
یادمه یکبار از مهمانی برگشته بودیم و میناخانم خیلی نگران بود. حین مهمانی هم میگفت که زود برگردیم... وقتی علت رو پرسیدم گفت کار مهمی رو تو مهدکودک بهم سپردن و قول دادم امشب تحویل بدم. نگرانم که نتونم به موقع برسونم.
خیلی خوش قول بودن براش مهم بود و خیلی هم تو کارش دقیق بود و تمرکز داشت.
حین کار اگه باهاش صحبت میکردی، اصلا متوجه نمیشد... واقعا غرق در کار میشد.

چهارم کمک، دلسوزی و ایثار برای همه ... دلسوزی عجیبی داشت ایشون برای دیگران خصوصا همسر، پدر و مادر، خواهر و حتی خانواده بنده.
برای خواهرزاده اش زینب خانم مادری کرد واقعا (خواهرشون تا مدتی بعد از تولد زینب کسالت داشتن)
با اینکه از مادرش دور بود اما همیشه حداقل پای حرف دل مادرش بود.
یادمه مادرشون قرار بود عمل جراحی داشته باشند و همزمان شد با اولین اثاث کشی ما.
بنده از پدر و مادرم تقاضا کردم بیان کمک ما و من اجازه دادم ایشون برن لنگرود که به مادرشون رسیدگی کنن.
یا مثلا روابط خوبی با همسر برادر بنده داشت و سعی میکرد اگه کمکی لازم هست دریغ نکنه. بین علیرضا و برادرزاده ام نرگس تفاوتی قائل نمیشد (البته که میزان محبت قلبی انسان به فرزند خودش همیشه بیشتره).
اینم اضافه کنم که با همسر برادرم باهم کلاس طراحی و فتوشاپ رفتند و کلا خیلی صمیمی بودند و میناخانم به این صمیمیت با خانواده و فامیل واقعا اعتقاد داشت.

موارد دیگه هم حتما بوده که شاید از قلم انداختم... بنده سعی کردم موارد شاخص رو حتما بیان کنم.

۰۲ مهر ۹۹ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خاطره دوست شهیده نجمه هارونی درباره منزلی که رهن کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

تازه خانه ای را رهن کرده بودند. خیلی خوشحال بود. مرا که دید با اشتیاق در مورد این موضوع گفت که خانه شان نزدیک مدرسه قرآنی است. کلی ذوق داشت. هیچ چیز دیگری نگفت. نگفت خانه مان چند متر است! نگفت خانه مان نوساز است یا کهنه! نگفت خانه مان چند اتاق دارد! هیچ چیز نگفت...فقط گفت نزدیک مدرسه قرآنی است و می تواند راحت کلاس های مدرسه را شرکت کند.
معیار قرآن بود...
برای انتخاب همسر،
برای انتخاب خانه،
برای ادامه راه!
برای  مرگ...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره همکلاسی شهیده نجمه هارونی بعد از کلاس تدبر در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از کلاس قرآن بر می گشتیم. معمولا بعد یا قبل از کلاس تدبر در قرآن، باهم مباحثه می کردیم. بحث درمورد این بود که چرا تا این حد درمورد قیامت و عذاب های اخروی صحبت شده است. این که چرا در جواب برخی اعمال مشرکین یا کفار، فقط صحنه قیامت توصیف شده است؟!
آخر بحث به این نتیجه رسیده بودیم که علت و ریشه اصلی خیلی از اشتباه ها و انحراف های انسان، فراموش کردن قیامت است. اگر قیامت را برایش یادآور کنی دیگر انگار نیاز نیست بهانه هایش را دانه دانه جواب بدهی. خودش به خودش می آید ان شاالله.
بحث انذار مطرح شد.
که یک پیامبری می آید که فقط بشیر و نذیر باشد.
می گفتیم ماهم باید شبیه پیامبرمان شویم. بشارت دهیم و انذار کنیم.
از خودمان شروع کردیم.
گفتم خب انذارم کن ببینم؟!
شروع کرد به توصیف صحنه قیامت...
هر چه در آیات شنیده بود و می دانست...
می خواست مو به تنم سیخ شود...
می خواست بترسم و کج نروم...
قرار گذاشتیم هر چند وقت این کار را باهم انجام دهیم. یک وقت یادمان نرود قیامتی هست. مرگی هست. حسابی هست.کتابی هست...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره خانم زینب کرمی از دوستان مدرسه قرآنی شهیده نجمه هارونی

نجمه دختر پاک و اهل علم و فعالی بود

من پارسال توی کلاس تدبر در قرآن مدرسه قرآن و عترت با نجمه جان آشنا شدم ترم دوم دوره های تدبر 
خب نجمه چون خیلی گزاره های جالبی در مورد آیات به ذهنش می‌رسید خیلی زود نظر همه ی کلاس رو به خودش جلب کرد و خیلی به چشم اومد 
و اینکه در طول ترم اینو ازش شنیدم که می‌گفت «من (نجمه) از ائمه همیشه علم خواستم ولی اندازه خودم, در حالی که ما هرچی بخوایم بهمون میدن و من تصمیم گرفتم که از ائمه بخوام ظرف وجود منو برای کسب علم بیشتر بزرگ و بزرگ تر کنن»

من به عنوان دوستش فکر میکنم ظرف وجود نجمه آنقدر بزرگ شده بود که تحت تعلیم حضرت علی علیه‌السلام قرار بگیره
چون شیعیان بعد از مرگ تحت تعلیم ایشون قرار میگیرن و انشاالله نجمه جان هم مستثنی نیستند

نجمه درس سوره فیل رو داوطلبانه ارائه دادن خب خیلی خوب و مسلط این کارو انجام داد و میشد لذت بردن استاد معظمی رو از ارائه نجمه به راحتی متوجه شد

در مورد ازدواج جوان ها هم فعال و دلسوز  بودن هر چه از دستش بر میامد انجام میداد و نتیجه رو به خدا می سپرد من و ایشون چند مورد خواستگاری رو جور کردیم هر چند به نتیجه نرسید

به هر حال خیلی حیف شد که همچین دختری از این دنیا پر کشید امیدوارم همنشین حضرت زهرا سلام الله علیها باشن

خدا به همه ی ما صبر بده و نجمه ی عزیز رو غرق در رحمتش کنه
انشاالله

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

یکی از توصیه های حاج آقای فقیهی بزرگ (حاج احمد فقیهی) به شهیده نجمه هارونی

این پست اینستاگرامی نجمه بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم...
یکی از نصیحت هایی که حاج آقای #فقیهی_بزرگ (حاج احمد فقیهی) برای حقیر داشتند‌‌‌.‌... خدایا به ما عزم و همت والا بده..... نامه محرمانه بود ولی گذاشتم این قسمتش رو ، شمام استفاده کنید ...
مشروط بر اینکه :
هرکی بالا رفت ، مدیونه اگه دست جا مونده هارو نگیره...
یا علی

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰