هنوز هم می توان شهید شد

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

پست اینستاگرامی یکی از دوستان شهیده نجمه هارونی به مناسبت سالگرد آسمانی شدنش

نجمه جانم تو عالی ترین نمونه یک مومن واقعی بودی...خداروشکر که خدا شما رو سرراهم قرار داد...ممنون که منو نمک گیر اخلاق و مرام خودت کردی...مرسی که همیشه هوامو داشتی...مرسی منو با اسلام و انقلاب بیشتر آشنا کردی...راستی اون لیستی که گفتی به ازای تحولم بنویسم،دارم به دونه به دونش میرسم الحمدالله.
خدا میدونه تو چه کردی با من...اجرتو فقط خود خدا میتونه بده نازنینم...💗🌹
ببخشید که حتی نتونستم تشییع بهترین رفیقم بیام...شرمندتم چون یه رفیق حداقل باید برای تشییع رفیقش بره اما من دلشو نداشتم...نمیتونستم بپذیرم...بعد اون هم انقدر سخت بود نبودنت که حتی چتا و عکسامونم پاک کردم...تا چن ماه دلم نمیخواست باور کنم که نیستی...اما الان چن ماهیه پذیرفتم و نبودت خیلی درد داره رفیقم...انگار یه تیکه از قلبم نیست...خیلی دلتنگتم.
هیچ وقت اون شب تو شلمچه که استاد منظمی از رفاقت شهدا میگفت رو یادم نمیره...دست همو گرفته بودیم...خدا میدونه یاد اون صحنه هنوزم آتیشم میزنه!
فک میکنم همین یه ذره خوبی ای هم که توی دنیا مونده بخاطر وجود آدم هایی مثل شماست. واقعا مثل یک شهید زنده رفتار کردی آخر هم شهادت نصیبت شد.شهادتت نوش جونت رفیقم...دست منم بگیر.
اینو بدون تا همیشه ی همیشه خیلی دوستت دارم و خوشحالم که توی زندگیم دوستی با شهدارو تجربه کردم کاش یه روز شبیهت بشم...کاش

(میدونم که حرفامو میشنوی و زنده و حاضری)

« وَ لَا تحَْسَبنَ‌َّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون »

#یاد_شهدا_با_صلوات
#رفیق_امام_زمانی_عج_من
#معلم_اخلاق
#سلام_عزیز_پرپرم
#کاش_بودی

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

سالگرد شهادت شهیده نجمه هارونی و همسرش شهید احسان نوبخت در اربعین حسینی

۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

مراسم عزاداری ایام اربعین حسینی همزمان با اولین سالگرد شهدای اربعین دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی

◻️پیاده تا بهشت◻️

🔺هیئت دانشجویی سفینة النجاة برگزار می کند:
مراسم عزاداری ایام اربعین حسینی همزمان با اولین سالگرد شهدای اربعین دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی

◼️سخنرانان:
آیت الله کاظم صدیقی
حجت الاسلام سید مهدی علم خواه
حجت الاسلام سید جلال موسویان


◼️مداحان:
حاج محمدحسن فیضی
حاج عباس صفاوردی
حاج میثم اصفهانیان
کربلایی مهدی برهانیان
کربلایی محمدحسین عطائیان

◼️شعرخوانی:
برادر قاسم صرافان 

📆 ۱۴ الی ۱۶ مهر ماه، ساعت ۲۰

📌خیابان شریعتی شمال، نرسیده به پل سیدخندان، دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی

🔵پارکینگ جهت پارک خودرو موجود است. 

🔴مراسم در فضای باز و با رعایت دستورالعمل های بهداشتی برگزار می گردد .

۰۹ مهر ۹۹ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطراتی از خانم شهیده مطهره هاشمی فر / سفر اربعین ۹۷/ به روایت ه‍ .ع

بسم الله الرحمن الرحیم 🌷

اربعین سال ۹۷ افتخار همسفری با مطهره خانم هاشمی فر رو داشتم. شبی که قرار بود صبحش عازم مسیر نجف تا کربلا بشیم ، تو حیاط حسینیه ی نجف مطهره و دوستش رو در حال مکالمه با دکتر وفایی (یکی از مسئولین فرهنگی دانشگاه خواجه نصیر) دیدم. متوجه شدم که دکتر وفایی دارند توضیحاتی رو خدمتشون ارائه می دهند. رفتم جلو بلکه منم از بیانات دکتر مستفیض بشم. پرسیدم راجع به چه موضوعی صحبت میکنند، دکتر گفتند که ازونجایی که این مسیر خطرات خاص خودش رو داره،  گفتم بچه ها گروه گروه بشوند و این بچه ها هم که سنشون کمتره با حاج آقای کاروان همراه بشوند که خیالمون راحت باشه. ازونجایی که مطهره هنوز ۲۰ سالش هم نشده بود ، بیشتر نگران او و امثال او بودند ، من گفتم اگه اجازه بدید ما هم با همین گروه راهی بشیم. ولی چون مطهره بسیار شیطون و هیجانی و پرجنب و جوش بود ، نمیتونست خودش رو در این چارچوب ها محصور کنه و خلاصه تنها کسی که من در اون جمع و گروه ندیدم ، همون مطهره و دوستش بود! چون خودش تنها یا با دوستانش تمام اون سه روز راه رو گذروند و البته تجربش هم بیشتر از ما بود چراکه دو بار قبلا پیاده روی اربعین رو تجربه کرده بود. در نتیجه اون جمع به جای اینکه جمع کوچکترها به نظر بیاد، مجمع بزرگترها و مادرها و خانم های نسبتا مسن کاروان و نهایتا چندتا از دانشجویان و دوستان خودم شد و جای مطهره و دوستانش هم که خالی!  از قضا یک خبری هم رسید که مطهره در طول مسیر چادرش رو گم کرده یا مشکلی برای چادرش پیش اومده و ازونجایی که من چادر اضافه برده بودم ، قرار بود بهش برسونم هرچند که چادر من اندازه او نبود و بایستی مسیر زائرین رو جارو میکرد!خلاصه خودم که افتخار همراهیشو نداشتم هیچ ، قسمت نشد چادرم هم به چنین افتخاری برسه و قبل از رسیدنش مشکل مطهره حل شد.

روز آخر اسکان در کربلا باید چند نفری با یک ماشینی که به نظر میرسید مخصوص حمل جنازه در شرایط جنگی بوده،  مسیری رو طی میکردیم. مطهره با همون روحیه ی طنزپردازش ، اسمشو گذاشت نعش کش و فکر کنم باز بحث شهادتش رو هم به شوخی مطرح کرد و بعد با اشتیاق بسیار برای نشستن تو قسمت حمل جنازه پیشتاز جمع شد و کلی شوخی و خنده برای نشستن در اون قسمت راه انداخت که منی که جلونشستم هم ترغیب شدم و گفتم کاش همونجا بین بچه ها مینشستم . کلا وجودش همه جا نشاط آور بود و آدم واقعا از هم جواریش لذت میبرد.

روزی که داشتیم برمیگشتیم ایران، تو ظل افتاب و گرما  و اوج‌خستگی ، مطهره خانم که سر بی نظمی ها و بی برنامگی اتوبوسِ ها بخصوص اتوبوس برگشت از عراق ،کلی اذیت شده بود ، وقتی دید آقایون رفتن نشستن داخل اتوبوس و ما دخترا بیرون معطل ایستادیم، طاقتش تموم شد ، با همون روحیه ی انقلابیش مقابل مسئول کاروان که دبیر کل جامعه اسلامی دانشجویان بودند ، بطور غیر مستقیم و در حین صحبت با ما ، شروع کرد به انتقاد که آخه این چه وضعیه، هی میگفتم مطهره نکن نگو ولی چون میدونستیم برآمده از مرام و مدل شخصیتیشه کلی خندیدیم و ... ، در اثر همین صحبتا غیرت مسئول کل جامعه به جوش اومد و از پسرا خواست پیاده شوند و در نتیجه ما سوار شدیم. و البته بعدا ما سه تایی نشستیم تا آقایون هم بتونند بنشینند. 

فکر کنم اول مهرماه ۹۸ بود که داخل دفتر بسیج با چندتا از بچه ها دور هم نشسته بودیم و گپ میزدیم و مزاح میکردیم . در همین بین من خواستم این حرکت مطهره رو نزد بچه هایی که همسفر ما نبودن یادآور بشم، محض شوخی و خنده و ذکر خیر خاطرات، برگشتم بهش گفتم: مطهره یادته اون روز ، کربلا ... ، یهو با ناراحتی و شرمندگی آروم زیر لب گفت بیخیال شو نگو (ی همچنین چیزی) ، توبه کردم !  با وجود شوخ طبع بودنش اون لحظه خیلی جدی و محکم گفت توبه کردم ! من یهو خشکم زد و سکوت کردم. ازونجایی که کارش صرفا تجلی یکی از ابعاد باحال شخصیتیش بود  ، خیلی تعجب کردم ازین جملش ! " توبه کردم !! " متوجه شدم یک انقلابی در درونش اتفاق افتاده که اینطور از مواضعی که دوستشون داره کوتاه اومده و به تعبیر خودش توبه کرده!

۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره اخرین دیدار یکی از همسفران اربعین شهیدان مطهره هاشمی فر و حدیثه ملکی

تا از مرز رد بشیم خیلی طول کشید و من یکم اذیت شدم. حالت تهوع بهم دست داده بود. از مرز که رد شدیم یه پارچه پهن کردیم و نشستیم. آنقدر دل درد داشتم همونجا نشستم زانوهامو بغل کردم و منتظر موندم تا شاید یکم حالم بهتر بشه. مطهره و حدیثه که دیدن اینجوری حالم بده گفتن تو دلت درد میکنه به خاطر اینکه چیزی نخوردی. منم گفتم وقتی آدم حالت تهوع داره یعنی زیاد خورده، باید خالی بشه. اونا میگفتن از گرسنگیه، تو عادت داری همش یه چیزی بخوری. دیگه از اونا اصرار و از من انکار تا بالاخره تسلیم شدم و آجیلی که مامانم واسم گذاشته بود رو برداشتم و یه ذره خوردم ازش با کمک (زور) فاطمه صالحی و بعد بین بچه ها گردوندیم. مطهره که دید به شوخی گفت: «پخش نکن نگهدار واسه منو خودت تا آخر سفر بخوریم.» تو راه که داشت همه خوراکیاشو بهمون میداد بخوریم، بچه ها میگفتن چرا همه رو داری پخش میکنی! تازه اول راهه. میگفت «واسه خوراکی های رضوانه حساب باز کردم.»
حالم که بهتر شد بعد از این که بالاخره بعد از چند ساعت تونستیم بریم توی اتوبوس بشینیم دیگه خیلی خسته بودم خوابیدم. تو راه، اتوبوس یک جا نگه داشته بود. همه رفته بودن خونه یه خانم عراقی واسه نماز و شام و استراحت. من تو اتوبوس خوابیده بودم با صدای علیرضا کوچولو (پسر مینا که هردو شهید شدن) بیدار شدم. فقط من و علیرضا توی اتوبوس بودیم همه رفته بودن. گریه علیرضا شدید بود، بغلش کردم که ببرمش تو خونه که بابای آقای احسان نوبخت بچه رو ازم گرفتن گفتن خودشون میبرنش پیش باباش. دیگه برگشتم تو اتوبوس. یه ذره طول کشید مطهره و حدیثه اومدن. دو تا ظرف دستشون بود بود واسم غذا آورده بودن فرنی رو خوردم خیلی خوشمزه بود حدیثه هم اصرار داشت بخور بخور خیلی خوش مزست. خیلی خوشمزه بود. غذا هم پلویی بود که زیرش یکم لوبیا بود. اونم خوشمزه بود. آخرین صحنه های باهم بودنمون بود بعد از اینکه خوردم و دوباره شروع کردیم به حرکت من خوابیدم فکر کنم اونا هم خوابیدن. بعد تصادف بعد از اون ماجرا از ماشین که اومدیم بیرون فقط تونستم مطهره رو ببینم هر چی منتظر موندم نجمه و حدیثه رو ببینم نیومدن. آقا احسان نوبخت رو هم تو بیمارستان حضورشونو حس کردم. گفتم اونا هم تو یه بیمارستان دیگه هستن بعدا میبینمشون ولی خوب دیگه نشد ببینمشون.

۰۶ تیر ۹۹ ، ۱۶:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطره همسفر اربعین شهیده نجمه هارونی

تو راه رفتن به سمت مرز مهران برای سفر اربعین خیلی شیطونی کردیم. یکی از بچه ها را صدا میکردیم، ما ته اتوبوس بودیم و اون وسط. صدامون یه ذره بلند شده بود با وجود اینکه خودمون دقت می‌کردیم ولی از دستمون در رفته بود. نجمه برگشت و گفت بچه ها مگه اینجا نامحرم ننشسته؟ گفتیم چرا نشسته. گفت نامحرم نباید صدامونو بشنوه.

از اون موقع تا الان دیگه صدامو جلو نامحرم بلند نکردم حتی موقعی که مراسم تشییع نجمه جونم تو مسجد دانشکده برق بود و دوست داشتم از ته دل گریه کنم ولی آقایون اومده بودن تو مسجد واسه بردن نجمه عزیزم.

۰۶ تیر ۹۹ ، ۱۶:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره برادر شهیده نجمه هارونی از دو شب قبل از سفرشون به کربلا

بنویسید مرا یار اباعبدالله/ منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله/ فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را/آنکه افتاد پی کار اباعبدالله.

یادش بخیر؛ دو شب قبل از آن سفر همیشگی، آقا احسان و نجمه خانم آمده بودند پیش ما... هم برای گرفتن کوله پشتی و پاسپورت نجمه جان و هم اینکه یک شب دور هم باشیم...
میان گفتگو ها، دایی از آقا احسان پرسید شما تا حالا کربلا نرفتی؟؟ آقا احسان با اشتیاق خاصی گفت: "نه من اولین بارمه اما نجمه خانم دومین باره که میرن"
من و دایی هم که قرار بود بریم گفتیم اتفاقا ما هم دفعه اولی هستیم!
دایی به آقا احسان گفت؛ میگن دعای دفعه اولی ها زود برآورده میشه...
آقا احسان هم لبخندی زد و تائید کرد!
نمیدانم؛ شاید دعا کرد شهید بشود در راه امام حسین ع...
آخه شهادت آرزویش بود...
ما بهت افتخار میکنیم آقا احسان💓
وقتی عقل #عاشق شود، عشق #عاقل می شود، آنگاه تو #شهید می شوی.

۱۷ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلنوشته خانم مشایخی از دوستان شهیده نجمه هارونی بعد از خبر شهادت ایشان

ستاره شبم❤❤
آدم ها تو قالب اسمشون میرند این هم یه مصداق دیگه...وقتی توی ظلمت و تاریکی هستی فقط ستاره س که میدرخشه...
نجمه جان من❤❤
شاید کل حرف هایی که باهات زدم سرجمع نیم ساعت نرسه، شاید کل ساعتایی که نگاهت کردم و حظ بردم ب روز نرسه ولی اینقد توی آسمون شبم درخشیدی که میگم کاش بیشتر نگاهت کرده بودم و ازت یاد میگرفتم....
پر کشیدنت مبارک خواهرگلم
اینقد دور زائرای امام حسین خالصانه چرخیدی تا آخر سر خریدت❤❤
از سفره ارباب برامون بگو دختر خوب میدونی که توبسیج تک خوری نداشتیم...درسته ما مثل تو شهیدوار زندگی نکردیم که مرگمون هم شهادت باشه ولی رفیق که بودیم نبوووووودیم!!!
میدونی جان جانان...
پارسال که همسفر کربلا بودیم بهت غبطه میخوردم و اینو بهت گفتم که با یک نگاه در جانم نشستی ولی حالا میبینم امسال من از کربلا برگشتم و هنوز در فراغم و تو اینبار دیگه برنگشتی و به شیرینی وصال ابدی رسیدی...اصلا من کجا و تو کجا...
همون پارسال نامه شهادتت امضا شده بود خواهرمن❤❤بس که دلبری کردی، بس که خاکساری کردی، بس که دور سر زائرای ارباب چرخیدی...
مبارکت باشه این عاقبت بخیری، عاقبت بخیرتر از این که در راه وصال معشوق جونت رو بزاری....
بیخود نبود امسال ورد زبونم توی زیارت ارباب این شده بود....
حسین من
بیا و این دل شکسته را بخر
مسافر جامانده را با خود ببر
....
...
بازم جاموندم😭😭
حالا که رفتی به ارباب بگو ما هم خیلی مخلصیم فقط درست و حسابی نوکری بلد نیستیم، سلام ما رو برسون نجمه جانم، عروس زیبا روی و زیباخویم❤❤

۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اولین پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی

بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان اولین پست بعد از مدتها دور شدن از این فضا...
امیدوارم باز مجبور نشم برم ...
و امیدوار ترم اگر باز نیاز بود بدون تردید برم...
نکته ای که امشب به ذهنم میرسه :
مهم نیست چقدر زمین بخورم...
مهم اینه که از بچگی هر وقت زمین خوردم مامانم بهم گفتن بگو یا علی (ع)...
یا علی ...
من ایستادم... مهم نیست چقدر سخت باشه...
یا چقدر زمان ببره....
مهم اینه که...
من دوباره شروع کردم...
یا علی...

 

 

چند تا از نظرات نجمه زیر عکسش رو هم میذارم، تواضع و‌ محبت نجمه کاملا زبانزد بود

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۳:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آخرین پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی

صفحه اینستاگرام نجمه جانم بسته (private) هست، به خاطر همین هرکسی نمی تونه پست هاش رو ببینه، کلا نجمه ۸ تا پست اینستاگرامی داره، که همه اونها رو‌ ان شاالله در این مکان منتشر می کنم.

این اخرین پست اینستاگرامی نجمه هست:

بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستای گلم چند وقته میخوام این پست رو بذارم ، اما بدلایلی نذاشتم... امروز هم به دلایلی تصمیم گرفتم بالاخره این مطلب رو بنویسم #باشد_که_اثرگذار_باشد دوستان عزیزم ، زوج های قدیمی ، بچه دار ، زوج های تازه ، نامزد ها و حتی مجرد ها... میدونم که اینستاگرام شده یه وسیله برای به اشتراک گذاشتن لحظه لحظه زندگی ها ، استوری و لایو خودش نشون دهنده این مسئله هست ...
میدونم که متاسفانه شده اشپزخونه و میز ناهار خوری و محل نشون دادن هنر های مختلفتون میدونم که خیلیییی ذوق میکنید وقتی تولدتونه و همسرتون براتون تولد میگیره یا بیرون میبره یا هر شادی کوچیک و بزرگی دارید دلتون میخواد پستش کنید و به تبعش مجبورید کلللللی هزینه یا ناخوشی بوجود بیارید که عکساتون زشت نباشه ... #همه_اینارو_میدونم اما
شاید شما نمیدونید همین پست های کوچیک و بزرگ ، هنر نمایی ها ، عکس تولد ها و جشن ها و رستوران ها و.... چقققققدر ممکنه دل بشکنه ، چه زن هایی که از همسرشون دلسرد نشدن که چرا این مدلی تولد نگرفتن براشون چرا انقدر بیرون نمیبرن چرا فلان رستوران و فلان غذارو نمیخورن و.... ، و چه مرد هایی که شرمنده همسرشون شدن بخاطر این سبک اشتراک شما برعکسش چه مردایی که زنشون رو مقایسه نکردن ... دلسرد شدن که زن من فلان هنر رو بلد نیست فلان غذارو بلد نیست ، زنای مردم رو ببین ....
چه دختر پسر هایی که ممکنه مجرد باشن و در ارزوی داشتن همسر و با دیدن عکسا و استوری ها و عشق بازی های شما ( که مخصوص فضای خصوصی دو نفره ست ولی متاسفانه به اشتراک عموم گذاشته میشه ) دلشون بشکنه یا آه بکشن .... واقعا یه مسئله به این سادگی نیاز به گفتن داره؟! مراقب باشید گاهی یکی از همین آه ها ، زندگیتون رو زیر و رو میکنه ....
یکمم به دیگران فکر کنید انقدر درگیر #باتلاق اینستاگرام نشید ....
یه جوری زندگی کنید که پس فردا که مردید ملت نگن آخییییییش راحت شدیم ، روز قیامت نخواید پاسخ دلهای آه کشیده و زندگی های از هم پاشیده رو بدید....
#یه_جوری_زندگی_کن_که_خدا_عاشقت_بشه #اگر_خدا_عاشقت_بشه_خوب_توروخریداری_میکنه #اول_از_همه_هم_با_خودمم لطفا قبل از گذاشتن هر پست #اندکی_تفکر والسلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

 

۰۱ آبان ۹۸ ، ۰۴:۴۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰