هنوز هم می توان شهید شد

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجمه هارونی» ثبت شده است

شهیده نجمه و مطالعه کتاب

نقل خاطره از خانم ع.ر
شهیده نجمه خیلی اهل مطالعه بود
اوایل کتابهای عادی مثل چشم هایش و رمان های فاخر را مطالعه می کرد
به مرور زمان، سطح کتابهایی که مطالعه می کرد، بالاتر رفت، تا کتاب های شهید مطهری و المیزان و التحقیق و... برای کلاس تدبر در قرآن
من بهش می گفتم: کتاب رو می خوری، به این نمیگن کتاب خوندن!
کتابی رو که من تو یک ماه یا بیشتر تموم می‌کردم مثلا اینقدر هیجان داشت یک هفته ای یا چند روزه میخوند
درسش هم میخوند
تو مترو هم خیلی وقت ها کتاب دستش بود یا کتاب های مدرسه قرآن
هر ایستگاه تا ایستگاه بعد می‌خوند، وقتش تلف نشه
گاهی هم نه
اونقدر مشغول صحبت میشدیم دیگه فرصت به کتاب نمی‌رسید

۰۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ویژگی مشترک شهدا از زبان یکی از دوستان شهیدان این وبلاگ

در مورد وصف شهدای این وبلاگ.
من قبلا خیلی بهش فکر کرده بودم که بچه ها چه ویژگی داشتند که انتخاب شدند.
مینا جان و نجمه جان را از نزدیک می‌شناختم، محدثه رو کمتر و دوست دیگه مون رو اصلا.
راجع به عزیزانی که دیدم و شناختم، می‌تونم بگم:

«حسن خلق» بارز ترین ویژگی بود که ازشون سراغ داشتم.

 

و در مورد نجمه عزیز یک جمله دیگه رو هم اضافه می کنم که من رو تحت تاثیر قرار داد اونم این بود که حتی روی عکس پرفایلش هم دقت نظر داشت که باعث دلشکستگی کسی نشه و بعد تاهل اش که حتی اتفاق خیلی مرسومی که تصویر متاهلانه بشه با این وجود برای اینکه کسی ولو یک لحظه دلگرفته نشه این کار را نکرد. این نشون از دقت نظرش داشت و احتمالا به طریق اولی این منشا در بقیه زندگی اش هم جاری بوده.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

علاقه شهیده نجمه به شهدا

نقل قول از خواهر شهیده نجمه:
از ویژگی های مهم نجمه جان: قلب بزرگ، شجاعت، زکاوت و انس با قرآن و شهدا بود.
هر زمان از تهران می‌اومد اصفهان، سر مزار شهید حججی توی نجف آباد می‌رفت.
یادمه یه بار سرشو گذاشته بود رو مزارش و طول کشید.
پیگیر زندگی شهدا بود و علاقه داشت.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مهربانی شهیده نجمه و مبارزه با نفس

خاطره از یکی از هم محله ای های شهیده نجمه هارونی:
 

نجمه یه دلنشینی خاصی داشت که تو نگاه اول به دل می‌نشست. تو مسجد همه دوستش داشتند.
یه پیرزن بود می‌اومد مسجد چشماش رنگی بود، من ندیدم ولی می‌گفتن هر وقت نجمه این خانمو می‌دیده بغلش می‌کرده.
خب واقعا همین کار کوچیک همین مهربونی بی اندازه همین که با کوچیک ترین کاری دل بقیه رو شاد کنی خودش خیلی اجر داره.

توی چت هامون که مربوط به مبارزه با نفس بود نجمه داشت می‌گفت که «توی زندگی هرکس سختی های مخصوص به خودشه و خدا ادم رو با اونها امتحان می‌کنه. مثلا یکی همسایه یکی پدر مادر یکی همسر یکی فرزند ... و همین سختی که اون فرد خاطی تو زندگی‌مون رو تحمل کنیم و خودمونو با اون شرایط رشد بدیم.»
یک مثال ملموس هم برام زد که چون خیلی دلنشین بود خوب تو ذهنم مونده می‌گفت «مثلا  اگه کسی با پدرش رابطش خوب نیست و پدر خوبی نداره، خودش پیش قدم بشه خودش مدام به پدرش ابراز علاقه و احترام کنه  و.....خودش شروع کننده رابطه عاطفی باشه.»

و یه جایی هم می‌گفت «خدا اگرم امتحانی تو مسیر زندگی قرار می‌ده مطمئنا تو توانایی اینو داری که از پسش بربیای.»

نباید از شهدا یه تصور ماورایی بسازیم که الگو گرفتن ازشون سخت بشه و بشه سنگ بزرگ.

و اتفاقا خود نجمه هم بهم میگفت که امتحان هر شخص با کس دیگه فرق می‌کنه. هدف و مقصد خداست.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره دوست شهیده نجمه، از سلسله سخنرانی «تنها مسیر»

درباره سلسله سخنرانی های اقای پناهیان، به نام «تنها مسیر»

نجمه می‌گفت «من با تنها مسیر خیلی چیزا یاد گرفتم» و به منم توصیه جدی کرد که حتما گوش کنم.
هر روز درباره یه قسمتیش باهم حرف می‌زدیم و نکته های ذهنشو بهم می‌گفت.
واقعا هم تنها مسیر خیلی عالی و کاربردی توی همه زمینه های زندگی هست.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطراتی از دوست دوران مدرسه شهیده نجمه هارونی

من و نجمه باهم هم مدرسه ای هم سرویسی بودیم. ولی زیاد صمیمی نبودیم. دوره قبل تحولشو دیدم.

نجمه جان برای زندگیش هدف داشت.
من سال اول دبیرستان (متوسطه دوم) بودم و نجمه پیش دانشگاهی بود. هر روز تو سرویس دفترچه زبان داشت و زبان می‌خواند. پشت کارش برام ستودنی بود. میگفت «می‌خوام دانشگاه تهران رشته مهندسی صنایع قبول بشم.» 

هروقت اینو میگفت من پیش خودم می‌گفتم چقدر اعتماد به نفسش خوبه که چنین هدفی داره.
بعداز قبولیش تو همون رشته و همون دانشگاهی که مدنظرش بود فهمیدم. علاوه بر اعتماد به نفس، تلاش و پشتکارش برای رسیدن به هدفش هم خیلی خوبه.

تو دوران مدرسه، نجمه دختر خونگرم و مهربانی بود. تیپش هم مثل همه دخترای دبیرستانی. ولی جلف بازی های همکلاسی هاشو انجام نمی‌داد. موهاشم بیرون نبود و یه حجاب ساده داشت. ولی مثلا یادم نمیاد تو بسیج مدرسمون فعال بوده باشه یا تو کارهای فرهنگی.

توی حلقه صالحین بسیج محله مون می‌اومد، اتفاقا کامل ترین و بهترین جواب ها رو هم اون موقع نجمه می‌داد به استادمون. اون موقع هم همه دوستش داشتن ولی بعداز دانشجو شدنش، اولین حلقه صالحین تو بسیج که رفتم، دیدمش. می‌گفت «من اونجا چادر سرمه و به خاطر همین چادر، پسرای همکلاسی بهم احترام بیشتری میگذارند و گفت که تو اتوبوس میرم وقتی میبینن چادری ام. خودشون موا‌ظبت می‌کنند با من برخورد نکنند. و از این حس مصونیتی که چادر بهم داده خیلی خوشم میاد.» یادم نیست که چقدر از دانشگاه رفتنش می‌گذشت که وقتی توی حلقه صالحین دیدمش، حجاب فوق العاده زیبایی داشت. چادرش رو تا پیشونیش جلو کشیده بود. ساق دست دستش بود و خیلی خیلی زیاد مهربان تر شده بود. خیلی به دلم نشست.

اون برای دوستی پیش قدم شد شماره من را گرفت و منو توی گروه «از یاد رفته» عضو کرد ....
ولی به خاطر راه دورش یه بار فرصت شد بریم بیرون و بیشتر مجازی چت می کردیم.
و البته بیشتر من مشاوره و راهنمایی می‌گرفتم. اینقدر که خوب مسائلو استدلال می‌کرد، ریشه یابی می‌کرد و مشکل رو می‌فهمید و برام توضیح می‌داد.
یه روزم با بچه های گروه «از یاد رفته» اصفهان قرار گذاشته بود برای درست کردن آینه، ولی یادم نیست که چه شده بود که نتونستم برم. فکر می‌کنم کلاس داشتم و همیشه حسرت اینکه اون روز نبودم باهامه.

 و اون روزها علاوه براینکه خودش تغییر کرده بود قصد امربه معروف و اصلاح بقیه رو هم داشت. قصد داشت به هر طریقی به هرکسی که میتونه کمک کنه.

 

این قضیه که می خوام تعریف کنم از خودم نیست و از کسی شنیدم. ممکنه چیزی کم و زیاد بگم.
نجمه مربی صالحین دوره ابتدایی بود و خب با اون اخلاق فوق العاده اش هر وقت می آمد مسجد بچه های حلقه اش دورش مثل پروانه می چرخیدند. خیلی بچه ها دوستش داشتند. کلا از پیر تا بچه همه دوستش داشتند.
یه شب یکی از همسایه ها می‌بینه که یکی از دخترا گوشه مسجد نشسته و ناراحته. ازش میپرسه چی شده اونم میگه که خاله نجمه برا اینکه اهنگ گوش میدم بهم گفت که اینایی که گوش میدی حضرت زهرا دوست نداره و ازت ناراحت می‌شه.
می‌گفت اونجا بود که فهمیدم که این دختر یه فرقی با بقیه داره.
بعداز شهادت نجمه ، برای همون خانم یه همسایه میاد که صدا موسیقی‌شون تا خونه این بنده خدا می‌اومده. و این خانمم کلافه شده بود چون ایشونم خیلی مذهبی و معتقد هستند اذیت می‌شدند. که تصمیم می‌گیره به نجمه متوصل بشه و ازش بخواد که این موضوع حل بشه.
یادم نیست چطور ولی می‌گفت حل شد و دیگه هیچ صدایی از اون خونه بلند نشد.

در مورد این دخترایی هم که مربی‌شان بود هر وقت توی مسجد می‌دید که چادر یا روسری سرشون کردند، خیلی تشویق‌شون می‌کرد، خیلی ازشون تعریف تمجید می‌کرد. میگفت وای چقدر ناز شدی چقدر بهت میاد.....

 

ما نباید از شهدا یه تصور ماورایی بسازیم که الگو گرفتن ازشون سخت بشه و بشه سنگ بزرگ.

و اتفاقا خود نجمه هم بهم می‌گفت که امتحان هر شخص با کس دیگه فرق می‌کنه. هدف و مقصد خداست.

۲۷ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پست اینستاگرامی یکی از دوستان شهیده نجمه هارونی به مناسبت سالگرد آسمانی شدنش

نجمه جانم تو عالی ترین نمونه یک مومن واقعی بودی...خداروشکر که خدا شما رو سرراهم قرار داد...ممنون که منو نمک گیر اخلاق و مرام خودت کردی...مرسی که همیشه هوامو داشتی...مرسی منو با اسلام و انقلاب بیشتر آشنا کردی...راستی اون لیستی که گفتی به ازای تحولم بنویسم،دارم به دونه به دونش میرسم الحمدالله.
خدا میدونه تو چه کردی با من...اجرتو فقط خود خدا میتونه بده نازنینم...💗🌹
ببخشید که حتی نتونستم تشییع بهترین رفیقم بیام...شرمندتم چون یه رفیق حداقل باید برای تشییع رفیقش بره اما من دلشو نداشتم...نمیتونستم بپذیرم...بعد اون هم انقدر سخت بود نبودنت که حتی چتا و عکسامونم پاک کردم...تا چن ماه دلم نمیخواست باور کنم که نیستی...اما الان چن ماهیه پذیرفتم و نبودت خیلی درد داره رفیقم...انگار یه تیکه از قلبم نیست...خیلی دلتنگتم.
هیچ وقت اون شب تو شلمچه که استاد منظمی از رفاقت شهدا میگفت رو یادم نمیره...دست همو گرفته بودیم...خدا میدونه یاد اون صحنه هنوزم آتیشم میزنه!
فک میکنم همین یه ذره خوبی ای هم که توی دنیا مونده بخاطر وجود آدم هایی مثل شماست. واقعا مثل یک شهید زنده رفتار کردی آخر هم شهادت نصیبت شد.شهادتت نوش جونت رفیقم...دست منم بگیر.
اینو بدون تا همیشه ی همیشه خیلی دوستت دارم و خوشحالم که توی زندگیم دوستی با شهدارو تجربه کردم کاش یه روز شبیهت بشم...کاش

(میدونم که حرفامو میشنوی و زنده و حاضری)

« وَ لَا تحَْسَبنَ‌َّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون »

#یاد_شهدا_با_صلوات
#رفیق_امام_زمانی_عج_من
#معلم_اخلاق
#سلام_عزیز_پرپرم
#کاش_بودی

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

صوت | معشوقه ی لطیفی از نجمه ی عزیز، دوم اسفند ۱۳۹۲

 


دریافت

🌺 تقدیم به زنانگی تمام خانم ها 🌺
💙 معشوقه ی لطیفی از نجمه ی عزیز ، دوم اسفند ۱۳۹۲ (نجمه هارونی) 

🎙با صدای سیده صبا موسوی 
منبع : کانال ble.ir/join/ZDlmMjY4YT

۲۷ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

طرحی زیبا از شهیده نجمه هارونی از طرف اقای رحیم هارونی

بسم رب الشهدا

نجمه را بود یک شعار و یک نوید

آخرش در راه عشق شد یک شهید

شهیده نجمه هارونی

۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ارادت خانم هارونی به حضرت مادر س / به روایت ه‍.ع

بسم الله الرحمن الرحیم

یک بار التماس دعا داشتم از نجمه خانم ، گفتم نجمه جانم در شرایط بدی قرار دارم ، دعام کن. ( هرچند که اون زمان مقید بودیم_ بر حسب قراری که با هم داشتیم _بعد نمازمون همدیگر رو دعا کنیم و نجمه جان همیشه متذکر میشدند که بعد نمازشون دعام میکنند ولی اون روز ...) یک عکس نوشته ای فرستادند که در اون حضرت آیت الله بهجت میفرمایند:« هرکسی گرفتار است و مشکلی دارد ، چاره اش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه ».
﴿میدونستم خیلی به خانم فاطمه زهرا( سلام الله علیها) ارادت دارند ، بخصوص اینکه به احترام حضرت مادر در قسمت username اکانتشون نام کاربریشون رو  «بی مزار» نوشته بودند و نظرمو راجع بهش جویا شده بودند و خلاصه از قبل صحبتایی درین رابطه داشتیم.﴾ 
گفتم ایشون منو دوست ندارند ، احساس میکنم اصلا نگاهم نمیکنند ، 
نجمه خانم در جوابم گفتند: ( پیام کپی شده )

«لععععنت بر عمر

بر معاویه

یزید

و امثالهم

استغفرالله

مگه بچه شدی؟؟؟

من که این همه ‌... کللللی کمکم کردند 
دیگه شما پاکان که جای خود دارید

نزن این حرفو

من جدیدن شروع کردم با حضرت مادر ارتباط گرفتن
انقددددر خوبه

انقددددر ارامش بخشه»

گفتم ولی من هرکاری میکنم باز این حس رو دارم که ...
پرسیدند : 
« چیکار کردی ؟» و من هم چند نمونه رو مثال زدم و ایشونم پیشنهاد دادند که در ضمن اون کارها بهشون هدیه بدم.

گفتند: 
« بهشون هدیه بده !  هرچند میدونم مارو هیییچوقت مادر رها نمیکنند...»

بعد از اون شب ، خیلی از اوقات که نجمه جان رو میدیدم ، یاد خانم در دلم زنده میشد. 

خلاصه با حرفای نجمه یکم امیدوار شدم و یک بار دیگه به حضرت زهرا س متوسل شدم و گفتم اگر به منم توجه دارید و هنوز از چشمتون نیفتادم و حواستون بهم هست و صدای استغاثه مو میشنوید ، ی نشونه بهم بدید . 

یکی از همون روزا رفتیم راهیان نور، هر جا میرسیدیم اولین چیزی که نظرمو جلب میکرد اسم خانم فاطمه زهرا س بود. هر طرفو نگاه میکردم یک چیزی متبرک به نام ایشون میدیدم . انگار همه جا پر شده بود از نام و یاد ایشون . حتی تو ضریح های مزار شهدا رو هم که نگاه میکردم اولین چیزی ک نظرمو جلب میکرد نام مبارک ایشون بود. (در حالی که سالهای قبل هم همونجاها رفته بودیم ولی اونطور متوجه این همه نماد و نشان از خانم نشده بودم.)و چون این نشان ها موجب میشد یاد توسلم بیفتم ، متوجه نظر خانم شده و به آرامش خاطر و اتصال و رضایت قلبی میرسیدم و اشک شوق میریختم که خداروشکر خانم هنوز بهم نظر دارن و حواسشون بهم هست و توبه میکردم از سوء ظنی که نسبت به لطف و عنایتشون پیدا کرده بودم. 
اون سفر که از قضا با مسئولیت نجمه خانم رفتیم خیلی بهم چسبید . چون وجود مبارک و عنایت حضرت زهرا س رو بیش از پیش حس کردم. مضاف بر اینکه از لحاظ معنوی و معرفتی هم اصلا یک حال و هوای دیگری داشت . برنامه ها پربارتر و پربرکت بود و به شخصه معترفم که ازون سفر واقعا مستفیض شدیم و این رو بعد خدا ، مرهون و مدیون اخلاص و تلاش و دغدغه مندی و مسئولیت پذیری نجمه جان بودیم. 
یادش بخیر ... شلمچه که بودیم ، آخر همه ی برنامه ها ، وقتی همه کاروان ها رفتند و ما و شهدا و شلمچه تنها شدیم ، راوی و استاد بصیرت سیاسی کاروان ، ازمون خواستند دقایقی رو بمونیم تا روایت و روضه ای اضافه بر برنامه ی حاج حسین یکتا عنایت کنند . من و نجمه کنار هم نشسته بودیم. استاد هم که دل هامون رو بدجور هوایی کردند و خلاصه یک اتصالی بین زمین و آسمون ، خاک شلمچه و هوای دلمون زده شد که ...

گفتنی نیست.

این وسط عرض ارادتی هم به نجمه داشتم ، شاید چون اون لحظه به یقین رسیدم که‌ اخلاص و پاکی او هم _ بعنوان مسئول_ دخیل بوده که اینقدر معنویت و معرفت سفر در نظرم بیشتر شده .

گویند که خاک شلمچه به گردِ چادر حضرت مادر متبرکه . اون شب هم انگار که بوی چادر مادر در فضا پیچیده بود 😭 

 

۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰