هنوز هم می توان شهید شد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آینه» ثبت شده است

پست اینستاگرامی خانم رعنایی به مناسبت سالگرد اسمانی شدن دوستان شهیدمان

یکسال گذشت 😭
یکسالی که از اولین روز هممون مطمئن بودیم آسون نمیگذره


یکسالی که هر بار جلوی آینه وایمیستادم یاد نجمه میفتادم
یاد آینه هایی که به عنوان هدیه روز عفاف و حجاب آماده کردیم
نجمه میگفت خیلی از دخترا آینه میذارن تو کیفشون برای آرایش کردن بیرون از خونه 
یاد نوشته برچسب هایی میفتم که زدیم تا اگه دختر خانم آینه رو باز کرد و خواست آرایش کنه حداقل چند لحظه ای تامل کنه روی کارش.😔
یکسالی که هر بار چشمم به قفسه کتابام افتاد 
یاد مطهره افتادم
یاد کتاباییکه میخوند و به ما هم توصیه میکرد
یاد پر بودن و تشخیصای درستش😥
هر بار که خواستم از ته دل بخندم
یاد حدیثه افتادم
یاد خنده های قشنگ از ته دلش☹
هر بار مادر و بچه ای و عشق بینشون رو دیدم یاد مینا افتادم و نگاه عاشقانه و از اعماق وجودش به علیرضا کوچولو😟
دوستامون رفتن
و ما موندیم
اونا عاقبت به خیر شدن
برای هم دعا کنیم تا ما هم لیاقت پیدا کنیم و عاقبت به خیر بشیم🤲
روحشون شاد.
ممنون میشم اگر براتون مقدور بود فاتحه ای برای دوستامون قرائت کنید🤲

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره دوست دوران دبیرستان از کار فرهنگی شهیده نجمه هارونی

به نام حضرت دوست که هرچه داریم،از اوست.
دوستی من و نجمه از شش سال پیش بود، اون زمان زیاد باهم صمیمی نبودیم فقط در حد سلام و علیک بود، تو یک مدرسه درس میخوندیم اما اون چندسال از من بزرگتر بود ولی سرویس هامون یکی بود، اون سال آخر پیش دانشگاهیشو سپری میکرد. می دیدم که هر روز صبح یه کتابچه لغت زبان دستشه و میخونه، هر روز به صفحات جلوتر میرفت. این همتش برام قابل تحسین بود. میگفت دوست داره رشته صنایع توی تهران قبول بشه. من با خودم میگفتم آخه مگه میشه، این دختر چقدر خوش خیاله. بعد که نتایج کنکور اومد دیدم همون رشته و همون دانشگاهی که میخواسته قبول شده. اینکه برای رسیدن به هر موقعیتی، تلاش خودشو میکرد. و بهشم میرسید. اصلا تنبلی و سستی براش معنی نداشت. توی دبیرستان یادمه خیلی مهربون، خوش اخلاق، با ایمان بود ولی از این مذهبیای سفت و سخت نبود. اولین دیداری که بعداز اینکه بره دانشگاه باهم داشتیم، خییییییلی تعجب کردم. حجابش فوق العاده زیبا و زهرا پسند شده بود. تغییرات مثبتی توی ظاهرش نمایان شده بود. اینو میگم فقط به خاطر اینکه بگم نجمه مثل همه ی آدمای دیگه بود، تلاش، مطالعه و روح بزرگش بود که اونو به جایگاه بزرگی که الان هست، رسونده.
دوستی ما به همین منوال میگذشت تا اینکه تو زندگی شخصیم مشکلی پیش اومد و اینطور شد که هیچکس رو محرم تر از نجمه در اطرافم پیدا نکردم، باهاش مشکلمو در میون گذاشتم و دیدم که چقدر خووووب راهنمایی میکنه. خیلی فهمیده بود. برام از مبارزه با نفس گفت، گفت که باید نفستو بشناسی و باهاش مبارزه کنی، گفت زندگیت اگر هرطور دیگه هم باشه این مبارزه با نفس تو همه شرایط هست. بهم اپلیکیشن صوت های تنها مسیر استاد پناهیان رو معرفی کرد و گفت هر روز یکیشو گوش بده. هر روز در مورد سخنرانی ها باهم بحث میکردیم. برام خیلی جذاب بود، ریشه اکثر عیب هامو پیدا کرده بودم.
یک روز برام لینک گروه فرستاد. توی گروهش عضو شدم، عنوان جالبی داشت «از یاد رفته»
چت های گروهو که خوندم دیدم مربوط به امربه معروف و نهی از منکره.
دخترای دانشگاهشون و چندتا دیگه از رفقا رو دورهم جمع کرده بود، و در مورد اینکه خداوند سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نمیده مگر اینکه خودشون بخواهند، و فواید امربه معروف و معایب ترک اونو گفت. خلاصه یه پی دی اف از متنی که خودش نوشته بود داد و گفت وقتی کنار کسایی هستید که فکر میکنید نیاز به امربه معروف دارند، این متنو بهشون بدید.اون فایل پی دی اف رو می تونید ازینجا دانلود کنید.
بعد کم کم کار گروهشون بزرگتر شد و تبدیل شد به هدیه دادن به خانم های شل حجاب. میگفت یه وقت غرور نگیرتتون. هممون عیب داریم منتها عیب های اونا ظاهریه و آشکار شده، عیب های ما پنهانه.
یادمه یه سری هدایاشون آینه های نمدی بود که نمدشو خود بچه ها میخریدند و آینه ش رو هم دونه ای میخریدند میچسبوندند بهش و دنبال یه متن برای زدن روی آینه ها بود که آخر نظر یکی از بچه ها مورد تایید همه قرار گرفت.«نگذار آینه دلت زنگار گناه بگیرد»
بعدا ها ازش پرسیدم اصلا طرح از یادرفته متحول شده ای هم داشته؟ که گفت چندتایی به ایدی ای که داده بودیم پیام تشکر فرستادند.

۱۸ آذر ۹۸ ، ۰۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

خاطره خواهر شهیده نجمه هارونی، از کار فرهنگی این شهیده در زمینه حجاب

این خاطره بر میگرده به سال ۹۴ فکر کنم. یک روز که خواهرم از تهران اومده بودن خونمون متوجه شدم که انگار مشغول یه کاری هستن چیزی ازش نپرسیدم ولی دیدم انگار خیلی داره فعالیت میکنه تلفن زیاد داشت و میرفت و می امد بعد دیدم یه کارتون تقریبا بزرگ پر از هدیه اورد تو خونه انگار که مسئول این کار خودش بود که انقدر پیگیری میکرد. منم نشستم کنارش گفتم اینا چییین چقدررر خوشگلن 😍 گفت آینه است که این مدلی درست کردیم میخوایم هدیه بدیم به خانم هایی که کم حجابن 🎁 منم زرنگی کردم گفتم اجی یکیش مال منه هااا گفت باشه تو هر رنگی که دوس داری ازش بردار تا نبردمشون، آینه ها در چند رنگ بودن و طرح زیبایی داشتن وقتی در آینه رو باز میکردی بالای آینه نوشته بود نگذار آینه دلت زنگار گناه بگیرد خیلی این جمله رو دوس داشتم خیلی قشنگ بود آینه ها خیلی رنگای جذابی داشتن زرد آبی سبز صورتی که من رنگ صورتی رو برداشتم .  .انگاری قرار داشت که یه جایی از اصفهان اینارو ببره و با یه شاخه گل و یه نامه هدیه کنن. خیلی طرحشو دوس داشتم خیلی خاطره شیرینی بود.

چند روز بعد از این که اون آینه رو بهم داد گفت اجی نظرتو بگو وقتی توی این آینه نگاه میکنی بگو چه حسی بهت منتقل میشه وقتی بهش گفتم انقدر خوشحال شد ذوق کرد گفت نظرتو فرستادم تو گروهمون. بعدا فهمیدم مسئول گروه از یاد رفته ها خود ایشون بودن و با همکاری گروه و خودشون طرح رو اجرا کرده بودن و انگار خیلی هم موفق بودن. 😌 نجمه تو هر کاری دست میگذاشت قطعا موفق بود و استعداد تو هر کاری رو داشت! بدون اغراق میگم من و خواهرم نجمه خیلی رابطه نزدیکی داشتیم و تمام دوران بچگی و جوانی و نوجوانی رو در کنار هم و با هم سپری کردیم.

۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰