هنوز هم می توان شهید شد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توسل» ثبت شده است

ارادت خانم هارونی به حضرت مادر س / به روایت ه‍.ع

بسم الله الرحمن الرحیم

یک بار التماس دعا داشتم از نجمه خانم ، گفتم نجمه جانم در شرایط بدی قرار دارم ، دعام کن. ( هرچند که اون زمان مقید بودیم_ بر حسب قراری که با هم داشتیم _بعد نمازمون همدیگر رو دعا کنیم و نجمه جان همیشه متذکر میشدند که بعد نمازشون دعام میکنند ولی اون روز ...) یک عکس نوشته ای فرستادند که در اون حضرت آیت الله بهجت میفرمایند:« هرکسی گرفتار است و مشکلی دارد ، چاره اش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه ».
﴿میدونستم خیلی به خانم فاطمه زهرا( سلام الله علیها) ارادت دارند ، بخصوص اینکه به احترام حضرت مادر در قسمت username اکانتشون نام کاربریشون رو  «بی مزار» نوشته بودند و نظرمو راجع بهش جویا شده بودند و خلاصه از قبل صحبتایی درین رابطه داشتیم.﴾ 
گفتم ایشون منو دوست ندارند ، احساس میکنم اصلا نگاهم نمیکنند ، 
نجمه خانم در جوابم گفتند: ( پیام کپی شده )

«لععععنت بر عمر

بر معاویه

یزید

و امثالهم

استغفرالله

مگه بچه شدی؟؟؟

من که این همه ‌... کللللی کمکم کردند 
دیگه شما پاکان که جای خود دارید

نزن این حرفو

من جدیدن شروع کردم با حضرت مادر ارتباط گرفتن
انقددددر خوبه

انقددددر ارامش بخشه»

گفتم ولی من هرکاری میکنم باز این حس رو دارم که ...
پرسیدند : 
« چیکار کردی ؟» و من هم چند نمونه رو مثال زدم و ایشونم پیشنهاد دادند که در ضمن اون کارها بهشون هدیه بدم.

گفتند: 
« بهشون هدیه بده !  هرچند میدونم مارو هیییچوقت مادر رها نمیکنند...»

بعد از اون شب ، خیلی از اوقات که نجمه جان رو میدیدم ، یاد خانم در دلم زنده میشد. 

خلاصه با حرفای نجمه یکم امیدوار شدم و یک بار دیگه به حضرت زهرا س متوسل شدم و گفتم اگر به منم توجه دارید و هنوز از چشمتون نیفتادم و حواستون بهم هست و صدای استغاثه مو میشنوید ، ی نشونه بهم بدید . 

یکی از همون روزا رفتیم راهیان نور، هر جا میرسیدیم اولین چیزی که نظرمو جلب میکرد اسم خانم فاطمه زهرا س بود. هر طرفو نگاه میکردم یک چیزی متبرک به نام ایشون میدیدم . انگار همه جا پر شده بود از نام و یاد ایشون . حتی تو ضریح های مزار شهدا رو هم که نگاه میکردم اولین چیزی ک نظرمو جلب میکرد نام مبارک ایشون بود. (در حالی که سالهای قبل هم همونجاها رفته بودیم ولی اونطور متوجه این همه نماد و نشان از خانم نشده بودم.)و چون این نشان ها موجب میشد یاد توسلم بیفتم ، متوجه نظر خانم شده و به آرامش خاطر و اتصال و رضایت قلبی میرسیدم و اشک شوق میریختم که خداروشکر خانم هنوز بهم نظر دارن و حواسشون بهم هست و توبه میکردم از سوء ظنی که نسبت به لطف و عنایتشون پیدا کرده بودم. 
اون سفر که از قضا با مسئولیت نجمه خانم رفتیم خیلی بهم چسبید . چون وجود مبارک و عنایت حضرت زهرا س رو بیش از پیش حس کردم. مضاف بر اینکه از لحاظ معنوی و معرفتی هم اصلا یک حال و هوای دیگری داشت . برنامه ها پربارتر و پربرکت بود و به شخصه معترفم که ازون سفر واقعا مستفیض شدیم و این رو بعد خدا ، مرهون و مدیون اخلاص و تلاش و دغدغه مندی و مسئولیت پذیری نجمه جان بودیم. 
یادش بخیر ... شلمچه که بودیم ، آخر همه ی برنامه ها ، وقتی همه کاروان ها رفتند و ما و شهدا و شلمچه تنها شدیم ، راوی و استاد بصیرت سیاسی کاروان ، ازمون خواستند دقایقی رو بمونیم تا روایت و روضه ای اضافه بر برنامه ی حاج حسین یکتا عنایت کنند . من و نجمه کنار هم نشسته بودیم. استاد هم که دل هامون رو بدجور هوایی کردند و خلاصه یک اتصالی بین زمین و آسمون ، خاک شلمچه و هوای دلمون زده شد که ...

گفتنی نیست.

این وسط عرض ارادتی هم به نجمه داشتم ، شاید چون اون لحظه به یقین رسیدم که‌ اخلاص و پاکی او هم _ بعنوان مسئول_ دخیل بوده که اینقدر معنویت و معرفت سفر در نظرم بیشتر شده .

گویند که خاک شلمچه به گردِ چادر حضرت مادر متبرکه . اون شب هم انگار که بوی چادر مادر در فضا پیچیده بود 😭 

 

۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

یکی از توصیه های حاج آقای فقیهی بزرگ (حاج احمد فقیهی) به شهیده نجمه هارونی

این پست اینستاگرامی نجمه بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم...
یکی از نصیحت هایی که حاج آقای #فقیهی_بزرگ (حاج احمد فقیهی) برای حقیر داشتند‌‌‌.‌... خدایا به ما عزم و همت والا بده..... نامه محرمانه بود ولی گذاشتم این قسمتش رو ، شمام استفاده کنید ...
مشروط بر اینکه :
هرکی بالا رفت ، مدیونه اگه دست جا مونده هارو نگیره...
یا علی

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰