هنوز هم می توان شهید شد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواجه نصیر» ثبت شده است

خاطره اقای محمدجواد زلاقی از شهید احسان نوبخت

من سال اول کارشناسی یعنی مهر 94 تا خرداد 95 با احسان هم اتاقی بودم

چون ورودی 93 بود، همیشه راهنمایی میکرد منو.

خاطره ای یادم نمیاد، اما ارادت زیادی به اهل بیت و امام حسین داشت.

یادمه روز اول که خوابگاه اومده بود که البته از اواسط مهر بود، با پدر اومده بود و خوش بشی با ایشون داشتیم. پدرشون از دوران دانشجویی و خوابگاه خودشون در دانشگاه اصفهان برامون صحبت کردن و چند نکته بهمون گفتن. آقای خیلی خوبی بودن و پسرشون مثل خودشون بود وقتی کم کم شناخت پیدا کردم بهشون.

فقط همینو میتونم بگم که خیلی پسر خوب و سر به زیر و خوش اخلاقی بود احسان.

چند روز قبل شهادتش هم یادمه لایو گذاشته بود اینستاگرام و من اونجا دیده بودمش. چهره اش مثل همیشه آروم و خندان بود.

https://instagram.com/ehsan.nobakht

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره ای از اردوی جهادی شهیده مطهره هاشمی

یکی از دوستان شهیده مطهره هاشمی فر گفتن :

 وقتی باهم توی اردوی جهادی بودن، یه روز یکی از دختربچه ها از روسری مطهره خوشش اومد، مطهره معلم کلاس دومی ها بود، روسری شو درآورد داد به اون دختر و خودش روسری اضافی یکی از دوستامون رو سر کرد.

۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قصه از کجا شروع شد؟ از اونجا که روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ یکی از بچه ها تو گروه دوستانه مون نوشت، اتوبوس کاروان دوستامون در راه اربعین تصادف کرده و چند نفر از دوستانمون پر کشیدن 😭 همه مون شوکه شدیم دعا می کردیم خبر دروغ باشه اما چند روز بعد تو خبرگزاری ها هم نوشتن :

در این سانحه پنج نفر با اسامی احسان نوبخت ورودی ۹۳ مکانیک و نجمه هارونی ورودی ۹۳ صنایع که زن و شوهر بوده‌اند، مینا کرامتی راد ورودی ۹۱ مکانیک، حدیثه ملکی ورودی ۹۷ عمران و مطهره هاشمی ورودی ۹۶ هوا فضا جان خود را از دست دادند.

همچنین فرزند یکساله خانم کرامتی راد به نام علیرضا برهانیان نیز در این سانحه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

لازم به ذکر است مهدی برهانیان پدر کودک و نیز خانم ندا اکبری در کما بسر می‌برند

حال همه مون خراب بود. خاطراتشون میومد جلوی چشمهامون و اشکهامون امون نمی داد 😭 برای سلامتی ندا و همسر مینا شروع کردیم به دعا کردن هر ختمی بلد بودیم از ختم های صلوات و امن یجیب تا دعای مشمول، می خوندیم. کم کم خبر رسید پیکر پاک دوستامون رو دارن از عراق میارن، رسیدن تهران، مطهره رفت بهشت رضا (مشهد) پیش خانواده اش، حدیثه رفت مزار امامزاده بی بی زبیده قرچک، اقای نوبخت رفت اسلامشهر، اما والدین نجمه و مینا اجازه دادن تا قبل از تدفین، براشون تو دانشگاه مراسم بگیریم ‌و باهاشون وداع کنیم 😭 خیلی سخت بود خدایا 😭 پیکرهای مطهرشون رو از مسجد امام علی تا مسجد النبی دانشکده برق خواجه نصیر تشییع کردیم، همه تو خیابون می پرسیدن چی شده؟! و براشون توضیح میدادیم، مادر مینا و مادر همسرش بودن و بی تاب 😭 حق داشتن 😭 بعد از پیکر دوستامون خداحافظی کردیم با چه جان کندنی 😭 شهید زنده است حضورش حس میشه، برای ما دوستانشون کاملا ملموسه

بعد هم نجمه در گلزار شهدای امامزاده سید محمد اصفهان و مینا و پسر کوچولوش هم قطعه شهدای لنگرود به خاک سپرده شدن

 

این افراد واقعا گلچین شده بودن کسی غیر از خوبی ازشون ندیده بود

شروع کردیم به جمع کردن خاطرات از شهیدامون تا بدونیم چه خصوصیاتی داشتن که انقدر خدا خوب خریدشون

و اون خاطرات رو اینجا باهاتون به اشتراک می گذاریم

به یاد بیوگرافی اینستاگرام نجمه: یادگاری که درین گنبد دوار بماند

۰۱ آبان ۹۸ ، ۰۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰