هنوز هم می توان شهید شد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

شهیده نجمه و مطالعه کتاب

نقل خاطره از خانم ع.ر
شهیده نجمه خیلی اهل مطالعه بود
اوایل کتابهای عادی مثل چشم هایش و رمان های فاخر را مطالعه می کرد
به مرور زمان، سطح کتابهایی که مطالعه می کرد، بالاتر رفت، تا کتاب های شهید مطهری و المیزان و التحقیق و... برای کلاس تدبر در قرآن
من بهش می گفتم: کتاب رو می خوری، به این نمیگن کتاب خوندن!
کتابی رو که من تو یک ماه یا بیشتر تموم می‌کردم مثلا اینقدر هیجان داشت یک هفته ای یا چند روزه میخوند
درسش هم میخوند
تو مترو هم خیلی وقت ها کتاب دستش بود یا کتاب های مدرسه قرآن
هر ایستگاه تا ایستگاه بعد می‌خوند، وقتش تلف نشه
گاهی هم نه
اونقدر مشغول صحبت میشدیم دیگه فرصت به کتاب نمی‌رسید

۰۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پست اینستاگرامی خانم رعنایی به مناسبت سالگرد اسمانی شدن دوستان شهیدمان

یکسال گذشت 😭
یکسالی که از اولین روز هممون مطمئن بودیم آسون نمیگذره


یکسالی که هر بار جلوی آینه وایمیستادم یاد نجمه میفتادم
یاد آینه هایی که به عنوان هدیه روز عفاف و حجاب آماده کردیم
نجمه میگفت خیلی از دخترا آینه میذارن تو کیفشون برای آرایش کردن بیرون از خونه 
یاد نوشته برچسب هایی میفتم که زدیم تا اگه دختر خانم آینه رو باز کرد و خواست آرایش کنه حداقل چند لحظه ای تامل کنه روی کارش.😔
یکسالی که هر بار چشمم به قفسه کتابام افتاد 
یاد مطهره افتادم
یاد کتاباییکه میخوند و به ما هم توصیه میکرد
یاد پر بودن و تشخیصای درستش😥
هر بار که خواستم از ته دل بخندم
یاد حدیثه افتادم
یاد خنده های قشنگ از ته دلش☹
هر بار مادر و بچه ای و عشق بینشون رو دیدم یاد مینا افتادم و نگاه عاشقانه و از اعماق وجودش به علیرضا کوچولو😟
دوستامون رفتن
و ما موندیم
اونا عاقبت به خیر شدن
برای هم دعا کنیم تا ما هم لیاقت پیدا کنیم و عاقبت به خیر بشیم🤲
روحشون شاد.
ممنون میشم اگر براتون مقدور بود فاتحه ای برای دوستامون قرائت کنید🤲

۲۱ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معرفی کتاب توسط شهیده نجمه هارونی

این معرفی کتاب، پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم

#معرفی_کتاب 
از بچگی علاقه شدیدی به مطالعه کردن داشتم...
از وقتی به قول قدیمیا سواد دار شدم تو هر مکانی هر چیزی که دستم میومد اعم از روزنامه ، مجله ، کتاب ، بروشور ، تبلیغ و... رو میخوندم.... تو دوره نوجوونی بشششدت میزان مطالعه ام بالا رفت علاوه بر این موضوعات نیز متنوع تر شد 
روانشناسی ، علمی ، رمان.... بخصوص رمان ...انقدر میخوندم که همه شاکی میشدن....
تقریبا ۷۰٪ کتابای مودب پور رو‌خوندم...
کتابای روانشناسی و ماورائی هم میخوندم اون موقع من کتاب راز رو خوندم ، و یک کتاب مرموز درباره قدرت های ذهنی مثل تلقین ... که بعد ها هرگز پیداش نکردم و اسمشم یادم نمیاد... بزرگتر که شدم علاقم همچنان به مطالعه باقی موند اما نه هر موضوع و کتابی....
مطالعات دوره جوانی در پست بعدی

#مارگارت_میچل
یکی از بهترین رمان هایی که در عمرم خوندم کتاب  #بر_باد_رفتهست. کتابی درباره عشق احمقانه و در اثناء جنگ دختر جوانی به نام #اسکارلت_اوهارا با چشم های سبز زمردین و دلرباست که عشاق بسیاری دارد.. این کتاب شاهکاره و فیلمش هنوز هم رکورد پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان رو داره.. نکته جالب داستان این هست که تقریبا به طرز باور نکردنی در آخرین صفحه کتاب ورق داستان کاملا بر میگرده.... به طوری که بعد از خوندن دو جلد که هر جلد حدود ۶۰۰ صفحه بود تو شوک فرو رفتم ، و نکته دومش پایان باز بودن داستان بود...#اصغر_فرهادی_طور
بعد ها برای بستن پایان داستان شخص دیگری ادامه داستان رو تحت عنوان اسکارلت نوشت اما به هیچ وجه دلپسند من نبود، درباره شخص دوم و مکمل اسکارلت #رت_باتلر مرموز و عاشق واقعی هم کتابهایی نوشته شد... و اما

اما
#بزرگ_علوی 
زیر تابلو، زیر قاب عکس، استاد به خط خود نوشته بود: چشم هایش- یعنی چشم های زنی که او را خوشبخت کرده یا به روز سیاه نشانده. چشم های زنی که در هر حال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است.  به چه قصد این صورت را ساخته بود؟ آیا بدین منظور که از غربت پس از مرگش هدیه ای برای معشوقه اش فرستاده و بدین وسیله وفاداری و دلدادگی خود را بروز داده باشد؟
یا اینکه می خواسته به زنی که با چشم هایش او را اسیر کرده بود بگوید که من تو را شناختم به طوری که خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی، و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم.شاید هم می خواهد بگوید: ای چشم ها، اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم.

متن بالا قسمتی از کتاب #چشم_هایش با هسته عاشقانه و زمینه سیاسی است، سوال : آیا چشم های افسونگر درون تصویر متعلق به معشوقه ی استاد بود؟

۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰