هنوز هم می توان شهید شد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیاده روی اربعین» ثبت شده است

سالگرد شهادت شهیده نجمه هارونی و همسرش شهید احسان نوبخت در اربعین حسینی

۱۴ مهر ۹۹ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطراتی از خانم شهیده مطهره هاشمی فر / سفر اربعین ۹۷/ به روایت ه‍ .ع

بسم الله الرحمن الرحیم 🌷

اربعین سال ۹۷ افتخار همسفری با مطهره خانم هاشمی فر رو داشتم. شبی که قرار بود صبحش عازم مسیر نجف تا کربلا بشیم ، تو حیاط حسینیه ی نجف مطهره و دوستش رو در حال مکالمه با دکتر وفایی (یکی از مسئولین فرهنگی دانشگاه خواجه نصیر) دیدم. متوجه شدم که دکتر وفایی دارند توضیحاتی رو خدمتشون ارائه می دهند. رفتم جلو بلکه منم از بیانات دکتر مستفیض بشم. پرسیدم راجع به چه موضوعی صحبت میکنند، دکتر گفتند که ازونجایی که این مسیر خطرات خاص خودش رو داره،  گفتم بچه ها گروه گروه بشوند و این بچه ها هم که سنشون کمتره با حاج آقای کاروان همراه بشوند که خیالمون راحت باشه. ازونجایی که مطهره هنوز ۲۰ سالش هم نشده بود ، بیشتر نگران او و امثال او بودند ، من گفتم اگه اجازه بدید ما هم با همین گروه راهی بشیم. ولی چون مطهره بسیار شیطون و هیجانی و پرجنب و جوش بود ، نمیتونست خودش رو در این چارچوب ها محصور کنه و خلاصه تنها کسی که من در اون جمع و گروه ندیدم ، همون مطهره و دوستش بود! چون خودش تنها یا با دوستانش تمام اون سه روز راه رو گذروند و البته تجربش هم بیشتر از ما بود چراکه دو بار قبلا پیاده روی اربعین رو تجربه کرده بود. در نتیجه اون جمع به جای اینکه جمع کوچکترها به نظر بیاد، مجمع بزرگترها و مادرها و خانم های نسبتا مسن کاروان و نهایتا چندتا از دانشجویان و دوستان خودم شد و جای مطهره و دوستانش هم که خالی!  از قضا یک خبری هم رسید که مطهره در طول مسیر چادرش رو گم کرده یا مشکلی برای چادرش پیش اومده و ازونجایی که من چادر اضافه برده بودم ، قرار بود بهش برسونم هرچند که چادر من اندازه او نبود و بایستی مسیر زائرین رو جارو میکرد!خلاصه خودم که افتخار همراهیشو نداشتم هیچ ، قسمت نشد چادرم هم به چنین افتخاری برسه و قبل از رسیدنش مشکل مطهره حل شد.

روز آخر اسکان در کربلا باید چند نفری با یک ماشینی که به نظر میرسید مخصوص حمل جنازه در شرایط جنگی بوده،  مسیری رو طی میکردیم. مطهره با همون روحیه ی طنزپردازش ، اسمشو گذاشت نعش کش و فکر کنم باز بحث شهادتش رو هم به شوخی مطرح کرد و بعد با اشتیاق بسیار برای نشستن تو قسمت حمل جنازه پیشتاز جمع شد و کلی شوخی و خنده برای نشستن در اون قسمت راه انداخت که منی که جلونشستم هم ترغیب شدم و گفتم کاش همونجا بین بچه ها مینشستم . کلا وجودش همه جا نشاط آور بود و آدم واقعا از هم جواریش لذت میبرد.

روزی که داشتیم برمیگشتیم ایران، تو ظل افتاب و گرما  و اوج‌خستگی ، مطهره خانم که سر بی نظمی ها و بی برنامگی اتوبوسِ ها بخصوص اتوبوس برگشت از عراق ،کلی اذیت شده بود ، وقتی دید آقایون رفتن نشستن داخل اتوبوس و ما دخترا بیرون معطل ایستادیم، طاقتش تموم شد ، با همون روحیه ی انقلابیش مقابل مسئول کاروان که دبیر کل جامعه اسلامی دانشجویان بودند ، بطور غیر مستقیم و در حین صحبت با ما ، شروع کرد به انتقاد که آخه این چه وضعیه، هی میگفتم مطهره نکن نگو ولی چون میدونستیم برآمده از مرام و مدل شخصیتیشه کلی خندیدیم و ... ، در اثر همین صحبتا غیرت مسئول کل جامعه به جوش اومد و از پسرا خواست پیاده شوند و در نتیجه ما سوار شدیم. و البته بعدا ما سه تایی نشستیم تا آقایون هم بتونند بنشینند. 

فکر کنم اول مهرماه ۹۸ بود که داخل دفتر بسیج با چندتا از بچه ها دور هم نشسته بودیم و گپ میزدیم و مزاح میکردیم . در همین بین من خواستم این حرکت مطهره رو نزد بچه هایی که همسفر ما نبودن یادآور بشم، محض شوخی و خنده و ذکر خیر خاطرات، برگشتم بهش گفتم: مطهره یادته اون روز ، کربلا ... ، یهو با ناراحتی و شرمندگی آروم زیر لب گفت بیخیال شو نگو (ی همچنین چیزی) ، توبه کردم !  با وجود شوخ طبع بودنش اون لحظه خیلی جدی و محکم گفت توبه کردم ! من یهو خشکم زد و سکوت کردم. ازونجایی که کارش صرفا تجلی یکی از ابعاد باحال شخصیتیش بود  ، خیلی تعجب کردم ازین جملش ! " توبه کردم !! " متوجه شدم یک انقلابی در درونش اتفاق افتاده که اینطور از مواضعی که دوستشون داره کوتاه اومده و به تعبیر خودش توبه کرده!

۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلنوشته خانم مشایخی از دوستان شهیده نجمه هارونی بعد از خبر شهادت ایشان

ستاره شبم❤❤
آدم ها تو قالب اسمشون میرند این هم یه مصداق دیگه...وقتی توی ظلمت و تاریکی هستی فقط ستاره س که میدرخشه...
نجمه جان من❤❤
شاید کل حرف هایی که باهات زدم سرجمع نیم ساعت نرسه، شاید کل ساعتایی که نگاهت کردم و حظ بردم ب روز نرسه ولی اینقد توی آسمون شبم درخشیدی که میگم کاش بیشتر نگاهت کرده بودم و ازت یاد میگرفتم....
پر کشیدنت مبارک خواهرگلم
اینقد دور زائرای امام حسین خالصانه چرخیدی تا آخر سر خریدت❤❤
از سفره ارباب برامون بگو دختر خوب میدونی که توبسیج تک خوری نداشتیم...درسته ما مثل تو شهیدوار زندگی نکردیم که مرگمون هم شهادت باشه ولی رفیق که بودیم نبوووووودیم!!!
میدونی جان جانان...
پارسال که همسفر کربلا بودیم بهت غبطه میخوردم و اینو بهت گفتم که با یک نگاه در جانم نشستی ولی حالا میبینم امسال من از کربلا برگشتم و هنوز در فراغم و تو اینبار دیگه برنگشتی و به شیرینی وصال ابدی رسیدی...اصلا من کجا و تو کجا...
همون پارسال نامه شهادتت امضا شده بود خواهرمن❤❤بس که دلبری کردی، بس که خاکساری کردی، بس که دور سر زائرای ارباب چرخیدی...
مبارکت باشه این عاقبت بخیری، عاقبت بخیرتر از این که در راه وصال معشوق جونت رو بزاری....
بیخود نبود امسال ورد زبونم توی زیارت ارباب این شده بود....
حسین من
بیا و این دل شکسته را بخر
مسافر جامانده را با خود ببر
....
...
بازم جاموندم😭😭
حالا که رفتی به ارباب بگو ما هم خیلی مخلصیم فقط درست و حسابی نوکری بلد نیستیم، سلام ما رو برسون نجمه جانم، عروس زیبا روی و زیباخویم❤❤

۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قصه از کجا شروع شد؟ از اونجا که روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ یکی از بچه ها تو گروه دوستانه مون نوشت، اتوبوس کاروان دوستامون در راه اربعین تصادف کرده و چند نفر از دوستانمون پر کشیدن 😭 همه مون شوکه شدیم دعا می کردیم خبر دروغ باشه اما چند روز بعد تو خبرگزاری ها هم نوشتن :

در این سانحه پنج نفر با اسامی احسان نوبخت ورودی ۹۳ مکانیک و نجمه هارونی ورودی ۹۳ صنایع که زن و شوهر بوده‌اند، مینا کرامتی راد ورودی ۹۱ مکانیک، حدیثه ملکی ورودی ۹۷ عمران و مطهره هاشمی ورودی ۹۶ هوا فضا جان خود را از دست دادند.

همچنین فرزند یکساله خانم کرامتی راد به نام علیرضا برهانیان نیز در این سانحه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

لازم به ذکر است مهدی برهانیان پدر کودک و نیز خانم ندا اکبری در کما بسر می‌برند

حال همه مون خراب بود. خاطراتشون میومد جلوی چشمهامون و اشکهامون امون نمی داد 😭 برای سلامتی ندا و همسر مینا شروع کردیم به دعا کردن هر ختمی بلد بودیم از ختم های صلوات و امن یجیب تا دعای مشمول، می خوندیم. کم کم خبر رسید پیکر پاک دوستامون رو دارن از عراق میارن، رسیدن تهران، مطهره رفت بهشت رضا (مشهد) پیش خانواده اش، حدیثه رفت مزار امامزاده بی بی زبیده قرچک، اقای نوبخت رفت اسلامشهر، اما والدین نجمه و مینا اجازه دادن تا قبل از تدفین، براشون تو دانشگاه مراسم بگیریم ‌و باهاشون وداع کنیم 😭 خیلی سخت بود خدایا 😭 پیکرهای مطهرشون رو از مسجد امام علی تا مسجد النبی دانشکده برق خواجه نصیر تشییع کردیم، همه تو خیابون می پرسیدن چی شده؟! و براشون توضیح میدادیم، مادر مینا و مادر همسرش بودن و بی تاب 😭 حق داشتن 😭 بعد از پیکر دوستامون خداحافظی کردیم با چه جان کندنی 😭 شهید زنده است حضورش حس میشه، برای ما دوستانشون کاملا ملموسه

بعد هم نجمه در گلزار شهدای امامزاده سید محمد اصفهان و مینا و پسر کوچولوش هم قطعه شهدای لنگرود به خاک سپرده شدن

 

این افراد واقعا گلچین شده بودن کسی غیر از خوبی ازشون ندیده بود

شروع کردیم به جمع کردن خاطرات از شهیدامون تا بدونیم چه خصوصیاتی داشتن که انقدر خدا خوب خریدشون

و اون خاطرات رو اینجا باهاتون به اشتراک می گذاریم

به یاد بیوگرافی اینستاگرام نجمه: یادگاری که درین گنبد دوار بماند

۰۱ آبان ۹۸ ، ۰۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰