هنوز هم می توان شهید شد

شهیده مطهره قبل از سفر اخرش، به گلزار شهدا رفت و‌ ازشون درخواستی داشت

خاطره به نقل از خانم محدثه علیرضایی:

چند روز قبل از سفرش بهم اصرار کرد که بریم گلزار شهدا
برام خیلی عجیب بود. می‌گفت میخوام برم از شهدا یه چیزی بخوام و...
تو گلزار شهدا ازم یه سوال عجیب پرسید:

محدثه چجوری آدم میتونه به خلوص نیت برسه؟

چجوری میشه برا خدا خالص شد؟؟

جوابی نداشتم.... گفتم مطهره واقعا نمیدونم


گفت آمدم اینجا ک از شهدا همینو بپرسم....
ازشون بخوام ک کمکم کنن برای خدا خالص باشم.

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

از شهیده مطهره هاشمی پرسیدم شب قدر چه دعایی می کنی؟

خاطره به نقل از خانم محدثه علیرضایی:

شب قدر امسال رفته بودیم مصلی

بین صحبتمون ازش پرسیدم، مطهره یه سوال میپرسم جان من راستشو بگو...
اولین و بزرگترین دعایی که امشب داری چیه؟
باحالت بهت زده وچشای گرد شده بهم نگاه کرد و گفت محدثه واقعا چه سوالیه میپرسی آخه
معلومه که اولین دعای هممون باید ظهور آقا باشه
گفتم آره درسته ولی آخه....
دعاهای خودت چی میشه پس!؟

گفت با امام زمان عهد بستم من همیشه برا ظهور ایشون دعا کنم. ایشونم خودشون برای من دعا کنن.... مطمئنن دعای امامم خیلی راه گشاتره.

با قاطعیت بهم گفت محدثه آقا رو یادت نره هااااا.... اولین دعات باید برا ایشون باشه


خیلی شرمنده شدم اون شب. خییییییلی
دیدم من چه قدررر از امامم دور شدم😢

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شهیده مطهره گفتن تا وقتی زنده هستم این خاطره رو تعریف نکن

خانم محدثه علیرضایی از دوستان صمیمی شهیده مطهره نقل می کنند:

که یک خاطره از مطهره دارم که ازم قول گرفته بود تا زندست به کسی نگم
سال 97 اردو راهیان نور.
یکی از استراحتگاه ها بشششششدت کثیف بود.
دستشویش ها واقعا کثیف بود. مطهره گفت بیا بریم تمیزشون کنیم. اینجوری نمیشه. ابرو بسیج میره
رفتیم اونجا. یهو رفت داخل و در رو بست.
گفتم مطهره درو باز کن.

گفت نه میخوام خودم تمیز کنم.
گفت محدثه هر ازگاهی اینجور کارا برای کنترل نفس لازمه. از غرور و تکبر زیادی جلو گیری میکنه.
نذاشت من کاری بکنم. 

همه ی لباساش نجس شده بود و مجبور شد بشورشون.
حتی یادمه انداختشون یه جای خیلی دور و یه گوشه. گفت مبادا کسی متوجه بشه من بخاطر تمیز کردن سرویس‌ها لباسام کثیف شده و ازم تشکرکنه

میگفت میخوام به خودم ثابت کنم کارم برای خود خدا بوده. نه تقدیر بقیه

۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره بامزه از شهیده مطهره هاشمی در اردوی راهیان نور

مطهره خیلی بامزه و شوخ طبع بود. یاد یه خاطره از مطهره تو راهیان نور افتادم 
داشتیم میرفتیم به سمت شلمچه فکر کنم، من خوابیده بودم تو اتوبوس بعد از ظهر، بیدار که شدم دیدم یکی از بچه ها تشنشه آب اتوبوس هم قطعه! مطهره هم یه لیوان دستش گرفته میگه یکی یه تف کنید تو لیوان بدیم فلانی بخوره 🙈

۰۶ آبان ۹۸ ، ۰۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دلنوشته شهید احسان نوبخت درباره خدا در اینستاگرامش


مگر میشود خدایی به این عظمت و زیبایی وجود داشته باشد و انسان بدون هدف بماند؟
مگر میشود خدایی به این بخشندگی وجود داشته باشد و انسان در یاس زندگی کند؟
مگر میشود خدایی به این مهربانی وجود داشته باشد و انسان لحظه ای بدون اشتیاق بماند؟
مگر میشود خدایی سراسر نور و رحمت وجود داشته باشد و انسان لحظه ای از حرکت به سوی او باز ایستد؟
مگر میشود انسان سرچشمه نور وعشق را داشته باشد و عاشق نباشد؟
مگر میشود جلوه های خلقت این خالق بی نظیر را، انسان ببیند و به جنب وجوش نیفتد؟

مگر میشود انسان، خدایی یکتا ، بزرگ ، مهربان ، قدرتمند و کمال مطلق را داشته باشد و لحظه ای در پوست خود بگنجد؟و بند بند وجودش از شور واشتیاق او نلرزد؟
مگر میشود کسی چنین خدایی را درک کرده باشد و زندگی بی هدف و کسالت باری را بگذراند؟ 
مگر میشود کسی محبت خداوند راحس کرده باشد و لحظه ای از سوزوگداز عشق او آرام و قرار گیرد؟
مگر میشود!؟....
.
.
#تاخدا هست زندگی باید کرد
#به خودمان بیاییم 
#هدف زندگی را درک کنیم
#بدانیم که همه به سوی او باز میگردیم 
#بدانیم که هدف، از ازل تا ابد او بوده وبس 
#بدانیم که دلیل زندگیمان اوست
#از این بازیچه دنیا کنار بکشیم 
#از این غفلت و سرگردانی بیرون بیاییم
#بیایید لحظه ای به خودمان بیاییم...

۰۶ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره اقای مهدی حسینعلی پور از شهید احسان نوبخت

اقا احسان زندگی نامش یه کتاب انگیزشیه ،از اخلاقش بگیر تا درس خوندنش و خودشناسی و خداشناسیش ...
فکر کردن بهش به من انرژی میده ...
واقعیت اینه که در دوره ی دبیرستان  تا این حد مذهبی نبود، نمیدونم چی شد ولی خدا کنه که شامل حال ما هم بشه این عنایت،

اصلا نا امیدی و یاس و بدبینی و ندونم کاری و ول انگاری و ... تو وجودش راه نداشت میگفت هدف خداست مگه میشه هدف خدا باشه و این چیز ها در انسان نفوذ کنه،

درس و ورزش و زندگی و ...همش برای خداست ،هدف خداست دلیلی نداره که واسه این دنیا بیش از حد ناراحت و غمگین شد، مگه میشه انسان خدا رو بشناسه و برای جز خدا زندگی کنه؟

توی همه چیز خدا رو میدید و رضایتش رو در نظر داشت ...

اگه پست هاشو بخونید متوجه میشید که خود این پست ها یه کتاب خداشناسیه ...

https://instagram.com/ehsan.nobakht

۰۶ آبان ۹۸ ، ۰۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خاطره خانم یلدا بیات از شهید احسان نوبخت

خداوند این زوج شهید (اقا احسان و‌نجمه خانم) رو رحمت کنه بنده چندین بار بیشتر اقا احسان رو ندیدم

من همکار سابق پدر ایشون بودم هر از گاهی اقا احسان هم شرکت تشریف می اوردند.

نمیدونم پدر اقا احسان، مهندس نوبخت، چطور این داغ رو تحمل میکنن همیشه یادمه هر وقت اقا احسان می اومد شرکت، پدرشون با لفظ داداش ایشونو خطاب میکردند. میگفتن: احسان فقط پسرم نیست، رفیق و داداش منه (اخه پدرشون تک فرزند پسر بودن و علاقه شدیدی به ایشون داشتن) بارها با پدرشون در مورد اقا احسان صحبت کردیم واینکه این پسر حتی موسیقی که از تلویزیون هم پخش میشد رو گوش نمیداد.

من تعجب میکردم یه پسر امروز چقدر میتونه پاک و معصوم باشه.

اقا احسان واقعا پاک سر به زیر و مومن بود.

خانواده اقای نوبخت یه خانواده کاملا مذهبی و عاشق رهبری هستن، مخصوصا پدرشون.

امیدوارم خدا به خانواده هر دو عزیز از دست رفته صبر بده .

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۸:۲۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره دوست شهیده نجمه هارونی درباره منزلی که رهن کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

تازه خانه ای را رهن کرده بودند. خیلی خوشحال بود. مرا که دید با اشتیاق در مورد این موضوع گفت که خانه شان نزدیک مدرسه قرآنی است. کلی ذوق داشت. هیچ چیز دیگری نگفت. نگفت خانه مان چند متر است! نگفت خانه مان نوساز است یا کهنه! نگفت خانه مان چند اتاق دارد! هیچ چیز نگفت...فقط گفت نزدیک مدرسه قرآنی است و می تواند راحت کلاس های مدرسه را شرکت کند.
معیار قرآن بود...
برای انتخاب همسر،
برای انتخاب خانه،
برای ادامه راه!
برای  مرگ...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره همکلاسی شهیده نجمه هارونی بعد از کلاس تدبر در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از کلاس قرآن بر می گشتیم. معمولا بعد یا قبل از کلاس تدبر در قرآن، باهم مباحثه می کردیم. بحث درمورد این بود که چرا تا این حد درمورد قیامت و عذاب های اخروی صحبت شده است. این که چرا در جواب برخی اعمال مشرکین یا کفار، فقط صحنه قیامت توصیف شده است؟!
آخر بحث به این نتیجه رسیده بودیم که علت و ریشه اصلی خیلی از اشتباه ها و انحراف های انسان، فراموش کردن قیامت است. اگر قیامت را برایش یادآور کنی دیگر انگار نیاز نیست بهانه هایش را دانه دانه جواب بدهی. خودش به خودش می آید ان شاالله.
بحث انذار مطرح شد.
که یک پیامبری می آید که فقط بشیر و نذیر باشد.
می گفتیم ماهم باید شبیه پیامبرمان شویم. بشارت دهیم و انذار کنیم.
از خودمان شروع کردیم.
گفتم خب انذارم کن ببینم؟!
شروع کرد به توصیف صحنه قیامت...
هر چه در آیات شنیده بود و می دانست...
می خواست مو به تنم سیخ شود...
می خواست بترسم و کج نروم...
قرار گذاشتیم هر چند وقت این کار را باهم انجام دهیم. یک وقت یادمان نرود قیامتی هست. مرگی هست. حسابی هست.کتابی هست...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره هم اتاقی شهیده نجمه هارونی از نماز شب ایشان

بسم الله الرحمن الرحیم

من و نجمه خانوم باهم هم اتاق بودیم. اتاقمان 4 نفره و کوچک بود و نجمه جان تختش نزدیک من بود. یادم است شب هایی بی دلیل از خواب بیدار می شدم و می دیدم که نجمه خانوم از روی تختشان بلند می شدند و بیرون می رفتند. دوباره که چشم هایم را باز می کردم؛ می دیدم چادر نمازشان را سر کرده اند و معلوم است دارند نماز میخوانند و مناجات می کنند.
ساعت را نگاه می کردم. فکر می کردم شاید وقت نماز صبح است. ولی هنوز اذان نگفته بودند.
این طور که یادم هست کمی قبل از اذان بیدار می شدند و نماز و مناجاتشان را وصل می کردند به نماز صبح!
دوست داشتم فقط نگاهش کنم...
از روزنه در نور کمی به چادر سفید گل گلی اش می تابید و صدایی مثل زمزمه...مثل ذکر...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰