هنوز هم می توان شهید شد

۵۱ مطلب با موضوع «شهیده نجمه هارونی» ثبت شده است

خاطره همکلاسی شهیده نجمه هارونی بعد از کلاس تدبر در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از کلاس قرآن بر می گشتیم. معمولا بعد یا قبل از کلاس تدبر در قرآن، باهم مباحثه می کردیم. بحث درمورد این بود که چرا تا این حد درمورد قیامت و عذاب های اخروی صحبت شده است. این که چرا در جواب برخی اعمال مشرکین یا کفار، فقط صحنه قیامت توصیف شده است؟!
آخر بحث به این نتیجه رسیده بودیم که علت و ریشه اصلی خیلی از اشتباه ها و انحراف های انسان، فراموش کردن قیامت است. اگر قیامت را برایش یادآور کنی دیگر انگار نیاز نیست بهانه هایش را دانه دانه جواب بدهی. خودش به خودش می آید ان شاالله.
بحث انذار مطرح شد.
که یک پیامبری می آید که فقط بشیر و نذیر باشد.
می گفتیم ماهم باید شبیه پیامبرمان شویم. بشارت دهیم و انذار کنیم.
از خودمان شروع کردیم.
گفتم خب انذارم کن ببینم؟!
شروع کرد به توصیف صحنه قیامت...
هر چه در آیات شنیده بود و می دانست...
می خواست مو به تنم سیخ شود...
می خواست بترسم و کج نروم...
قرار گذاشتیم هر چند وقت این کار را باهم انجام دهیم. یک وقت یادمان نرود قیامتی هست. مرگی هست. حسابی هست.کتابی هست...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره هم اتاقی شهیده نجمه هارونی از نماز شب ایشان

بسم الله الرحمن الرحیم

من و نجمه خانوم باهم هم اتاق بودیم. اتاقمان 4 نفره و کوچک بود و نجمه جان تختش نزدیک من بود. یادم است شب هایی بی دلیل از خواب بیدار می شدم و می دیدم که نجمه خانوم از روی تختشان بلند می شدند و بیرون می رفتند. دوباره که چشم هایم را باز می کردم؛ می دیدم چادر نمازشان را سر کرده اند و معلوم است دارند نماز میخوانند و مناجات می کنند.
ساعت را نگاه می کردم. فکر می کردم شاید وقت نماز صبح است. ولی هنوز اذان نگفته بودند.
این طور که یادم هست کمی قبل از اذان بیدار می شدند و نماز و مناجاتشان را وصل می کردند به نماز صبح!
دوست داشتم فقط نگاهش کنم...
از روزنه در نور کمی به چادر سفید گل گلی اش می تابید و صدایی مثل زمزمه...مثل ذکر...

۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معرفی کتاب توسط شهیده نجمه هارونی

این معرفی کتاب، پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم

#معرفی_کتاب 
از بچگی علاقه شدیدی به مطالعه کردن داشتم...
از وقتی به قول قدیمیا سواد دار شدم تو هر مکانی هر چیزی که دستم میومد اعم از روزنامه ، مجله ، کتاب ، بروشور ، تبلیغ و... رو میخوندم.... تو دوره نوجوونی بشششدت میزان مطالعه ام بالا رفت علاوه بر این موضوعات نیز متنوع تر شد 
روانشناسی ، علمی ، رمان.... بخصوص رمان ...انقدر میخوندم که همه شاکی میشدن....
تقریبا ۷۰٪ کتابای مودب پور رو‌خوندم...
کتابای روانشناسی و ماورائی هم میخوندم اون موقع من کتاب راز رو خوندم ، و یک کتاب مرموز درباره قدرت های ذهنی مثل تلقین ... که بعد ها هرگز پیداش نکردم و اسمشم یادم نمیاد... بزرگتر که شدم علاقم همچنان به مطالعه باقی موند اما نه هر موضوع و کتابی....
مطالعات دوره جوانی در پست بعدی

#مارگارت_میچل
یکی از بهترین رمان هایی که در عمرم خوندم کتاب  #بر_باد_رفتهست. کتابی درباره عشق احمقانه و در اثناء جنگ دختر جوانی به نام #اسکارلت_اوهارا با چشم های سبز زمردین و دلرباست که عشاق بسیاری دارد.. این کتاب شاهکاره و فیلمش هنوز هم رکورد پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان رو داره.. نکته جالب داستان این هست که تقریبا به طرز باور نکردنی در آخرین صفحه کتاب ورق داستان کاملا بر میگرده.... به طوری که بعد از خوندن دو جلد که هر جلد حدود ۶۰۰ صفحه بود تو شوک فرو رفتم ، و نکته دومش پایان باز بودن داستان بود...#اصغر_فرهادی_طور
بعد ها برای بستن پایان داستان شخص دیگری ادامه داستان رو تحت عنوان اسکارلت نوشت اما به هیچ وجه دلپسند من نبود، درباره شخص دوم و مکمل اسکارلت #رت_باتلر مرموز و عاشق واقعی هم کتابهایی نوشته شد... و اما

اما
#بزرگ_علوی 
زیر تابلو، زیر قاب عکس، استاد به خط خود نوشته بود: چشم هایش- یعنی چشم های زنی که او را خوشبخت کرده یا به روز سیاه نشانده. چشم های زنی که در هر حال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است.  به چه قصد این صورت را ساخته بود؟ آیا بدین منظور که از غربت پس از مرگش هدیه ای برای معشوقه اش فرستاده و بدین وسیله وفاداری و دلدادگی خود را بروز داده باشد؟
یا اینکه می خواسته به زنی که با چشم هایش او را اسیر کرده بود بگوید که من تو را شناختم به طوری که خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی، و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم.شاید هم می خواهد بگوید: ای چشم ها، اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم.

متن بالا قسمتی از کتاب #چشم_هایش با هسته عاشقانه و زمینه سیاسی است، سوال : آیا چشم های افسونگر درون تصویر متعلق به معشوقه ی استاد بود؟

۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره خانم رجالی از شهیده نجمه هارونی

همیشه همه جا همه به متانت و خانومی نجمه حرف میزنن، مصداق کم گو و گزیده گو درموردش صدق میکنه واقعا، فک نمیکنم کسی ازش خاطره بدی داشته باشه از بس خانوم و خوش اخلاق بود

همیشه بهم میگفت دعا کن عاقبت بخیر بشم و دعا کن همیشه راه درستو انتخاب کنم، از این حرفا زیاد میگفت کلا خدا بیامرز که خدا اینجوری انقد قشنگ عاقبت بخیرش کرد! شهادت!

درباره عکسای عروسیش باهم حرف میزدیم دوهفته پیش که قرار بود خودم عکاسش باشم😥

۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره خانم الهه حسینی از شهیده نجمه هارونی تو روزهای بارونی

یادمه هرموقع با نجمه بودم اگه بارون میومد من شروع میکردم به تند رفتن نجمه هم همیشه میگفت نعمت خداست تند رفتن نداره که منم همیشه واسه اینکخ سربه سرش بذار میگفتم منم تند میرم که نعمت خدا له نشه دیگه 😭

۰۳ آبان ۹۸ ، ۰۸:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره خانم زینب کرمی از دوستان مدرسه قرآنی شهیده نجمه هارونی

نجمه دختر پاک و اهل علم و فعالی بود

من پارسال توی کلاس تدبر در قرآن مدرسه قرآن و عترت با نجمه جان آشنا شدم ترم دوم دوره های تدبر 
خب نجمه چون خیلی گزاره های جالبی در مورد آیات به ذهنش می‌رسید خیلی زود نظر همه ی کلاس رو به خودش جلب کرد و خیلی به چشم اومد 
و اینکه در طول ترم اینو ازش شنیدم که می‌گفت «من (نجمه) از ائمه همیشه علم خواستم ولی اندازه خودم, در حالی که ما هرچی بخوایم بهمون میدن و من تصمیم گرفتم که از ائمه بخوام ظرف وجود منو برای کسب علم بیشتر بزرگ و بزرگ تر کنن»

من به عنوان دوستش فکر میکنم ظرف وجود نجمه آنقدر بزرگ شده بود که تحت تعلیم حضرت علی علیه‌السلام قرار بگیره
چون شیعیان بعد از مرگ تحت تعلیم ایشون قرار میگیرن و انشاالله نجمه جان هم مستثنی نیستند

نجمه درس سوره فیل رو داوطلبانه ارائه دادن خب خیلی خوب و مسلط این کارو انجام داد و میشد لذت بردن استاد معظمی رو از ارائه نجمه به راحتی متوجه شد

در مورد ازدواج جوان ها هم فعال و دلسوز  بودن هر چه از دستش بر میامد انجام میداد و نتیجه رو به خدا می سپرد من و ایشون چند مورد خواستگاری رو جور کردیم هر چند به نتیجه نرسید

به هر حال خیلی حیف شد که همچین دختری از این دنیا پر کشید امیدوارم همنشین حضرت زهرا سلام الله علیها باشن

خدا به همه ی ما صبر بده و نجمه ی عزیز رو غرق در رحمتش کنه
انشاالله

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

خاطره از خانم سحر رفیع درباره شهیده نجمه هارونی

نجمه خیلی دختر خوبی بود
مادر من معلمش بود (خانم فریبا دباغی)
و خودم و خواهرم توی سرویس و مدرسه خیلی باهم حرف میزدیم
و ما واقعا ازش خوشمون میومد
وقتی شنیدم شهید شده بیشتراز اینکه براش ناراحت بشم خوشحال شدم
چون لیاقت شهادت رو داشت
خیلییی دختر خوبی بود
یک دختر معصومی که ته مینی بوس بود و همیشه یک دعا میخوند توی راه مدرسه منم از ان یاد گرفته بودم و دعا میخوندم
بیشتر زیارت عاشورا می خوند
هیچ وقت ازش کارهای زشت و زننده ندیدم و همیشه با فکر حرف میزد

دختر ساده ای که همه دوستش داشتند
با اینکه نجمه هم سن من نبود ولی بسیار خونگرم بود❤

نجمه اهل ورزش هم بود

خیلی دوستش داشتم تا اسمش رو شنیدم که شهید شده یاد ان چهره گرم و صورت نورانی و زیباش افتادم و پاک دلی که داشت

کلا میشه گفت یک انسان به معنای واقعی کلمه❤
روحشون شاد و یادشون گرامی

۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تسبیحی که نجمه جان هدیه گرفت

این پست اینستاگرامی نجمه است:

یکی از بهترین لذت های دنیا گرفتن هدیه ست
اونم از جدید الورود.... مرسده عزیزم از آشنایی و رفاقت باهات خیلی خیلی خیلی خوشحالم....
رفاقتمون پایداااار ....
ایشالا با همدیگه تا تهش بریم ...
بهشتی بشیم...

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۸:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

یکی از توصیه های حاج آقای فقیهی بزرگ (حاج احمد فقیهی) به شهیده نجمه هارونی

این پست اینستاگرامی نجمه بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم...
یکی از نصیحت هایی که حاج آقای #فقیهی_بزرگ (حاج احمد فقیهی) برای حقیر داشتند‌‌‌.‌... خدایا به ما عزم و همت والا بده..... نامه محرمانه بود ولی گذاشتم این قسمتش رو ، شمام استفاده کنید ...
مشروط بر اینکه :
هرکی بالا رفت ، مدیونه اگه دست جا مونده هارو نگیره...
یا علی

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۷:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اولین پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی

بسم الله الرحمن الرحیم
به عنوان اولین پست بعد از مدتها دور شدن از این فضا...
امیدوارم باز مجبور نشم برم ...
و امیدوار ترم اگر باز نیاز بود بدون تردید برم...
نکته ای که امشب به ذهنم میرسه :
مهم نیست چقدر زمین بخورم...
مهم اینه که از بچگی هر وقت زمین خوردم مامانم بهم گفتن بگو یا علی (ع)...
یا علی ...
من ایستادم... مهم نیست چقدر سخت باشه...
یا چقدر زمان ببره....
مهم اینه که...
من دوباره شروع کردم...
یا علی...

 

 

چند تا از نظرات نجمه زیر عکسش رو هم میذارم، تواضع و‌ محبت نجمه کاملا زبانزد بود

۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۳:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰